راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

یک پست طولانی

                        سلام ما اومدیم با چندتا خاطره به یاد موندنی                    اول که 2جمعه قبل بابا رفته بود برنامه ماسوله یه روزه مامانی و بابایی هم رفته بودن شمال خاله مهرو و زهرا اومده بودن خونه ما نهار خوردیم بعدش هم  من کمی آش پختم بعد ظهر رفتیم باغ 4تایی خوش گذرندیم تا شب اول بابای زهرا اومد و بازم رفتیم گردش و تفریح تا12بود بابا اومد اون مسیر پیاده روی ماسوله رو منم چند باری رفتم بابا هم سالی یه بار و حتمآ میره خیلی بکر و زیباست عکساشو میزارم زیبایهای اون م...
20 تير 1392

اولین قدم ها

سلام سلام ما اومدیم با یه عالمه عکس وخبر دوستای عزیزم تاخیر به خاطر ...                                                           ادامه مطلب لطفأ                    سلام سلام ما اومدیم با یه عالمه عکس وخبر دوستای عزیزم تاخیر به خاطر تموم شدن وقت اینترنتم بود پسرم گاهی با گوشی بابا آپ میشدم ولی با اون نمیتونستم زیاد کار کنم خبرو عکس بزارم بعدم وقتش بیشتر  موقع بیداری تو واوج کار من بود این وقتا ب...
26 خرداد 1392

هفته ای که گذشت

سلام بر پسر ناز وخوشگلم امید وارم وقتی این مطالب رو میخونی تنت سالم ودلت شاد باشه  جونم برات بگه که این هفته دیگه شیطونیا رو به اوج خودش رسوندی دیگه راحت کابینت رو باز میکنی وبه هر چی میخوای دسترسی پیدا میکنی هر لحضه که میخوای میری بالکن و اونجام دلت میخواد آب بازی کنی اگه از گلدونا دم دستت باشه خاک شو کلی خالی میکنی وای که بگم سیم جاروبرقی ومیکشی میبری تا پریز برق وگاهی موفق به روشن کردنش میشی تا صدای آگهی تلویزییون میاد هر جا باشی با سرعت خودت رو میرسونی تا ببینی یه روز چند دقیقه ای تنهات گذاشتم تا لباسارو بندازم رو بند اومدم وبا این صحنه روبرو شدم       کل پودر بجه رو خالی کرده بودی وداشتی حال میکردی  ...
17 خرداد 1392

مروارید نهم ودهم

سلام راستین جونم که الان خوابی و لالا کردی چند روز بود آب دهنت جاری بود و خودتم بیقرار حدس زدم که  ...           دندون در میاری آخه شبا هم خوب نمیخوابیدی هرچ ای سعی میکردم تو دهنت و ببینم نمیزاشتی تااینکه مثل هر روز باهات بازی میکردم وقتی سرت وعقب بردی وخندیدی تو فک بالا وعقب دو تا نقطه سفید دیدم ولی تشخیص ندادم که کدوم دندونت هرچی خلاصه مبارکت باشه دوست دارم همیشه دندونات سالم باشن از کارای این هفته بگم که شنبه تولد مزده بود ساعت 7رفتیم تو اولش دیدی خونه مامان بزرگ شلوغ هیچ خوشحال نشدی انتظار داشتی مثل همیشه خودت باشی ولی کم کم عادت کردی وشروع به بازی کردی تا عمو ها اومدن دیگه خوشحال بودی از ای...
9 خرداد 1392

ماهی عید

راستین جونم علاقه زیادی به حیوانات داری  ...   ولی چون تا میبینیشون هی میخوای بگیری و دست میزنی ما برات هیچی نگرفتیم بابا یه قناری گرفته بود وقتی تو 6ماهه بودی برد خونه مامان بزرگ هنوزم اونجاست تو به اون مبگی جو جو خیلی دوستش داری تا میرسی میخوای ببینیش      اینم ماهی عیدمون که تا دستت نزدیک تنگ میره میخوای بگیریش   عید تو خونه همه تنگ ماهی رو میکشیدی و دو سه جا هم آب تنگ ریختی خیلی سرعت عملت بالاست تا بگیرمت میرفتی        اینجا خونه دوستمون خاله فرزانه که سه تا جوجو داشتو تو فقط میخواستی از تو قفس درشون بیاری وبچلونیشون          ...
19 ارديبهشت 1392

سیزده بدر

سلام راستین جونم امسال ١٣بدر دومین حضور تو بودحسابی خسته شدیم بااینکه دم ظهر رفتیم باغ هر سال همه عمو ها وعمه ها نهار میاوردن میرفتیم اما امسال ما سه نفری برای نهار رفتیم باغ وبعد نهار همه اومدن وحسابی خوش گذشت ولی تا بقیه بیان تو منو بابا رو خیلی خسته کردی چون راه نمیری مجبور بودیم همش بغلت کنیم تا میذاشتیمت زمین چهار دست وپا میشدی و با سرعت میرفتی واز خاک خوردنم که بدت نمیاد هنوزم خاک گلدون بزرگ وتوخونه خالی میکنی و گاهی میخوری     تا اینکه نیروهای کمکی اومدن ودیگه ما نمیدیدمت از این بغل به اون بغل البته بیشتربامژده بودی تا اینکه ساعت حدودأ٧خوابیدی تا تاریکی هوا به عصرونه خوش مزه که زن عمو ها...
18 فروردين 1392

شیطونی

سلام پسرم میخواستم گولت بزنم ولی نشد و شما بلاتر از این حرفهایی مامانی میگه« عقلین شعورون قوربانی»  اینجاهم خودت جوراب میپوشی منم میگم«سرچه لر قوربان بویونا هامه گلجاخ تویونا» و چون هنوز چهار دست وپا نمیری میگم«بالاما قوربان اینکلر بالام نوقت ایمکلر» امید وارم املا های ترکیم درست باشه ...
11 آذر 1391