سیزده بدر
سلام راستین جونم امسال ١٣بدر دومین حضور تو بودحسابی خسته شدیم بااینکه دم ظهر رفتیم باغ هر سال همه عمو ها وعمه ها نهار میاوردن میرفتیم اما امسال ما سه نفری برای نهار رفتیم باغ وبعد نهار همه اومدن وحسابی خوش گذشت ولی تا بقیه بیان تو منو بابا رو خیلی خسته کردی چون راه نمیری مجبور بودیم همش بغلت کنیم تا میذاشتیمت زمین چهار دست وپا میشدی و با سرعت میرفتی واز خاک خوردنم که بدت نمیاد هنوزم خاک گلدون بزرگ وتوخونه خالی میکنی و گاهی میخوری
تا اینکه نیروهای کمکی اومدن ودیگه ما نمیدیدمت از این بغل به اون بغل البته بیشتربامژده بودی تا اینکه ساعت حدودأ٧خوابیدی تا تاریکی هوا به عصرونه خوش مزه که زن عمو ها ومامان بزرگ پخته بودن نرسیدی بعدش هم رفتیم خونه مامانی ولی دیگه خیلی خسته بودیم ١ساعتی نشستیم و شامم رو آوردیم خونه وبعد از مرتب کردن وسایل بابا شمارو نگه داشت تا من همه کارا رو انجام بدم وبعد بابا رفتی حموم وکلی آب بازی و چند ساعت بعدم خواب ولی بگم از پارسال١٣بدر که تو کوچولو بودی وما با خاله ها خونه مامانی بودیم و نهار خوردیم استراحت کردیم عصری رفتیم باغ خاله الهه اینا تورو از ماشین پیدا هم نکردم همش خواب بودی چون که ١٨ روزت بود