راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 16 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

تولد چهار سالگی راستین جون

راستین جون تولد چهار سالگیت رو با بابا تصمیم گرفتیم دقیقا روز24 اسفند تو مهد کودک  بگیریم که واقعا متفاوت وزیبا بود کنار دوستای کوچک و بامزه خیلی خیلی زیبا بود و واقعا خوش گذشت  وتو حسابی خوشحال بودی مهمونان مامانی ومامان بزرگ وترنم بودند با همه اهالی مهد نیلوفر دست خان مربی وخانم عاشوری مدیرتون هم دردنکنه که حسابی شرمنده کردن وهدیه دادن  از طرف مامان بزرگ پول از طرف مامانی کاپیشن وماشین از طرف ترنم بلوز از طرف زهرا عروسک از طرف من وبابا هم این ماشین پورشه وحساب بانکی  ...
27 مهر 1395

نوروز 94

سلام سلام صد تا سلام  پست نوروزم با تاخیر بس که مامان جونم سرش شلوغ شده وقت نمیکنه واسه من پست های به موقع بزاره  چهارشنبه سوری خونه مامانی                                 این سفره هفت سینمون         این منو سفره هفت سین البته درحال فوت کردن شمع ها ش                                            اولین روز عید         عیدیا ادامه م...
19 ارديبهشت 1394

جشن تولد راستین جون

راستین عزیزم جشن تولد پایان سه سالگیت رو با یک ماه تاخیر برگزار کردیم ولی حسابی خوشحال بودی وچند روز مونده هی میپرسیدی مامان امروز تولدم شده بازم از خواب بیدار میشدی میگفتی مامان الان تولدمه تا دوروز قبل تولد برف شادی میزدی رو ماشینات تا روز پنجشنبه که از خواب بیدار شدی تزیین های خونه رو دیدی پنج ویا شیش دقیقه هیچی نگفتی ساکت فقط نگاه میکردی من چهارشنبه از صبح دانشگاه بودم وتو خونه خاله الهه بودی و بعد کلی خرید هامون رو انجام دادیم اومدیم وتو خسته خوابیدی ومن وبابا شروع به تزیین کردیم پنجشنبه هم خاله مهرو وخاله الهه ادامه دادن پنجشنبه صبح زود زن عمو سیما ومامانی وخاله ها اومدن تا ظهر کمک کردن غذاها رو درست کردیم ومامان بزرگم که از چند روز...
1 ارديبهشت 1394

سی ودوماهگیت مبارک

ر استین تا این لحظه ، 2 سال و 8 ماه و 2 روز سن دارد : .                   سلام راستین خوشگل تو این روزا شعر پاییز رو بهت یاد دادم خیلی بامزه میخونی وچند تا شعر دیگه آخرشم خودت میگی همه دست بزنن آخه خوشگل من اینقدر شیرین حرف میزنی عاشقتم ((شیر وعلافه کردم))شیر وکلافه کردم گاهیم میگی پو رو علافه کردم   کاش میشد صداتو ضبط کنم  تو وبلاگت بزارم عزیزم برای همه چی اجازه میگیری رفتیم پیکنیک برا سنگ انداختن تو آب از من اجازه میگرفتی مهربون                         ...
26 آبان 1393

31ماهگیت مبارک

                    راستین جونم ورودت رو به 32 امین ماه زندگیت تبریک میگم حالا که بزرگتر شدی شیطونیاتم بیشتر شده حرف زدنت بهتر وکامل تر شده خیلی بامزه حرف میزنی وهمه چی رو میگی ببخشید که تو این مدت کم کار شدم دیر برات مطلب گذاشتم طبق معمول فشردگی مهمونیا باعث تاخییر من بود وهم کارای تو وشیطونیات تا خوابی میتونم به کارای شخصیم وخونه برسم چون بیدار بشی زودتر از من باید اون کار رو انجام بدی پشت لب تاب که نمیزاری یک دقیقه بشینم هی اصرار داری که خودت بشینی واین قدر بامزه درخواست انجام کارا رو داری که از دلم نمیاد نه بگم  ای جونم حالا که هوا سرد شد ما هم بیشتر خونه ایم تابستون که تا از خوا...
28 مهر 1393

بای بای پمپرس

           راستین جون این موفقیت بزرگ رو به خودم وخودت تبریک میگم  برام خیلی سخت بود  هی فکر میکردم چه طوری از پمپرس جدات کنم یه یک هفته ای هی امروز وفردا کردم تا اینکه بالا خره  یه روز صبح بیدار شدم اول فرش ها رو جمع کردم تو هم بیدار شدی پمپرس و در آوردیم و دیگه تلاش و کارمون رو از اون روز شروع کردیم دو هفته کامل طول کشید ولی الان خودت  میری تا من خبر دار بشم کارت رو انجام میدی میای به عشق ابنکه گفتم بعد دستشویی دستات رو صابون بزن صابون های رنگی برات گرفتم تا میخوای بیای بیرون اول حسابی دستات رو میشوری بعد میای گاهی لباس های تنتم میشوری میگی خیس شده بود البته خدا رو شکر تو خونه هیچ...
8 شهريور 1393

29ماهگیت مبارک باشه

                                                      ((اجازه نه)) این یکی از پر کاربردی ترین کلمات که این روزا استفاده میکنی            میگم راستین ماشینت رو میدی به من اجازه نه از بستنیت میدی میگی اجازه نه ای جون  رو بالش من میخوابی و بالش کوچیک خودت رو میدی به من میگی((اجازه آره)) تازه با ترنم هم لج میکنین اون نه گفتنی تو آره میگی  وبرعکس حالا فقط یک ماه مونده تا دوسال نیمت تموم بشه برات کتاب میخونم دوست ...
25 مرداد 1393