راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

سینزده به در

سلام راستین جونم سیزده بدر امسال با خاله مهرو وخاله الهه رفتیم کنار رودخونه قزل اوزن از تو برف ویخ ها ی زیادی گذشتیم و ولی جایی که بودیم حسابی گرم بود وخیلی خوش گذشت جای مامانی وبابایی خالی بود که رفته بودن مسافرت       تو که فقط عاشق آب بازی وشن بازی وپرتاب سنگ تو رود خونه بودی بهتم آزادی کامل داده بودیم هر کاری دوست داشتی میکردی و حسابی بهت خوش گذشت چوب جمع میکردی سنگ جمع میکردی پرت میکردی تو راهم فقط اسم ماشینا رو میگفتی همه رو یادگرفتی تا تو خیابون میبینی فلان ماشین واسمشو زود میگی و تو فامیل اسم ماشین همه رو بلدی گاهی اسم ماشینا یادت میره اسم صاحباشون رو میگی امسال عید اولین مهمونمون مامانی وبابایی ...
24 فروردين 1393

نوروز 93

  سلام راستین خوشگل عیدت مبارک عزیزم خوشگلم سال تحویل امسال حدودای ساعت 8 شب بود وبعد سال تحویل ما خونه مامان بزرگ تو و مامانی ودایی بابا برای عید دیدینی رفتیم وتا جمعه صبح که خونه مامان بزرگای من و عموی بابا وتو خوشحال از این همه دردر رفتن وهر جا که میرفتیم به تو حسابی عیدی میدادن و تو هم یاد گرفته بودی هی میگفتی میرسی میرسی تا سفره هفت سین رو آوردم جلوی تی وی هی سماق و میریختی تو آب ماهی از سبزه میکندی همه چی رو دست میزدی وشلوغ میکردی البته دو سه دقیقه مونده به سال تحویل گندم واز یخچال برداشتی ریختی تو کا آشپزخونه و تو یخچال و همه جا کثیف شد بابا سعی کردیم تو چند لحضه جمع کنیم              &...
8 فروردين 1393

آخرین چهارشنبه سال

      راستین جون سلام چهارشنبه سوری طبق معمول هر سال خونه مامانی بودیم          بس که تو ترنم شیطونین ویه جا بند نمیشین زهراو تبسم با زحمت نگه تون داشتن                  تا رفتیم آتیش روشن کنیم تو خیلی هیجان داشتی وجیغ میزدی چون واقعآ سر وصدا هم خیلی زیاد بود                 عاشق آبشار شده بودی               اینم تخم مرغ رنگیای ما سه تا من وتو بابا    اینا هم عیدیات از طرف مامانی وبابایی ...
8 فروردين 1393
1