از19فروردین91تا92
راستین جونم سلام
می نی{نی نی} باپ{آب} بده{بده بازکن بریم} اِیی{سلام من خوشحالم} دا{دالی} تی سی{جی جی} پیتی {سگ گربه}
اینا شیرین زبونیای جدیدتوهستن
قدرت خدا رو قربون که تو یه سال نوزاد آدم اینقدر عوض میشه
پارسال تو چنین روزی برات مهمونی گرفتیم برامون این روزها حال وهوای دیگه داشت نه عید دیدنی رفتیم ونه مسافرت ولی همه روزها عاشقانه بود چند تا عکس تو لب تاب خاله بود روازش گرفتم تا یاد ایام شاد کنیم
اینقدر پیچونده بودمت همش میترسیدم گریه کنی و من چه جوری شیرت بدم پیش مهمونا بد میشه همش بی تجربگی ولی همه چی به خوبی برگذار شد و اومدیم خونه مامان بزرگ اونجا بیدار شدی
هنوزم بین زهرا وتبسم ورژین ومژده رقابت هست که ازت عکس بگیرن بغلت کنن باهات بازی کنن تو هم که عاشق همگی هستی دیروز خونه خاله مهرو رفتیم با دیدن زهرا نمیدونستی چیکار کنی
تواین روزا کم کم میگری از همه جا بلند میشی و یه قدم کوچولو هم برمیداری اول میترسیدی بشینی وبا گریت خبرم میکردی میومدم میشوندمت ولی الان دوروزی هست ازهر جایی میگیری بلند میشی خودت با احتیاط کامل میشینی و با خوشحالی به راحت ادامه میدی هی حالت پل میشی انگار میخوای بلند شد ولی نمیشه
اینم هنر جدیدت آب واز شیشه میریزی تو لیوان وبعد هم میخوری بیشترش میریزه زمین
گفته بودم عاشق زدن همه سیم ها به پریز برق هستی سشوارو کشونده بودی تا پریز و زده بودی به برق خودتم باهاش میخوندی محافظ پریز برات شده تفریح هی میندازی در میاری
فکر تا چند ماه آینده دیگه جاروبرقی بسوزه اینقدر که خاموش روشن میکنی
من که خیلی مواضبم ولی خدا خودش نگه دارت باشه چون برق شوخی بردار نیست تو زندگیایی امروزیم همه چیمون با برق برق رفتنی آب وپکیج و زنگ تلفن ودرو...همه قطع میشن
هفته قبل با دوستان رفتیم دیزی خوردیم با عموحسین و عمو علی وامیر والمیرا واحسان همگی خانوادگی جای عموآرش و خالی کردیم اگه میخونی سلام عمو دلمون برات تنگ شده یه خبری بده به پونه جونم سلام وبوس فراوان