بای بای پمپرس
راستین جون این موفقیت بزرگ رو به خودم وخودت تبریک میگم
برام خیلی سخت بود هی فکر میکردم چه طوری از پمپرس جدات کنم یه یک هفته ای هی امروز وفردا کردم تا اینکه بالا خره یه روز صبح بیدار شدم اول فرش ها رو جمع کردم تو هم بیدار شدی پمپرس و در آوردیم و دیگه تلاش و کارمون رو از اون روز شروع کردیم دو هفته کامل طول کشید ولی الان خودت میری تا من خبر دار بشم کارت رو انجام میدی میای به عشق ابنکه گفتم بعد دستشویی دستات رو صابون بزن صابون های رنگی برات گرفتم تا میخوای بیای بیرون اول حسابی دستات رو میشوری بعد میای گاهی لباس های تنتم میشوری میگی خیس شده بود البته خدا رو شکر تو خونه هیچ کثیف کاری نکردی یک بار اونم چون شلوارت سفت بود نتونسته بودی در بیاری اینم بگم به این راحتی هم نبود بازم کلی لباس وکار داشت تند تند میبردمت توالت ساعت ها وقت میزاشتیم گاهی مجبور میشدم کل حموم رو بشورم لگنت رو گذاشتم تو حموم رو شویی اونجا هم بزرگ از نوزادی پمپرست و اونجا عوض میکردم دیگه با زحمت زیاد بردن آوردن ها بسیار پمپرست رو گرفتم البته هفته اول شبا میپوشوندم ولی یک ماه بود شبا بیدار میشدی وگریه میکردی شیر میخواستی من میفهمیذم که جیش داری به خاطر این تجربه حالا شبا هم نمیپوشی تا جیش داری بیداری میشی عشقم مرسی که تا حالا همکاری کردی وخودتم از این استقلال خوشحالی دست بابا هم درد نکنه که نهایت همکاری رو تو این مسله با من وتو داشت وخیلی کمک کرد وحالا هم تو بیرون خونه تو پارک تو مهمونی بابا فعال تر از منه و تو رو میبره دستشویی حالا که یه چند روزی خودتم میگی من دستشویی دارم مامان من جیش بکنم بیام من پی پی دارم ما رو کلی خوشحال میکنی پدر مادر به دستشویی کردن بچه ها هم خوشحال میشن