یک پست طولانی
سلام ما اومدیم با چندتا خاطره به یاد موندنی
اول که 2جمعه قبل بابا رفته بود برنامه ماسوله یه روزه مامانی و بابایی هم رفته بودن شمال خاله مهرو و زهرا اومده بودن خونه ما نهار خوردیم بعدش هم من کمی آش پختم بعد ظهر رفتیم باغ 4تایی خوش گذرندیم تا شب اول بابای زهرا اومد و بازم رفتیم گردش و تفریح تا12بود بابا اومد اون مسیر پیاده روی ماسوله رو منم چند باری رفتم بابا هم سالی یه بار و حتمآ میره خیلی بکر و زیباست عکساشو میزارم
زیبایهای اون مسیر خیلی زیاد با چند تا عکس نمیشه نشون داد خلاصه 1جمعه قبلم از صبح تا شب خونه عمو مرتضی دعوت بودیم عمو یه بچه گربه داره که الان کمی بزرگتر شده از وقتی وارد خونشون شدیم تو دلت میخواست با گربه بازی کنی همش میگرفتی دستشو پاشو دمشو میکشیدی تا اون میو میکرد تو جلوتر از اون جیغ میزدی و دست میزدی با بابا نوبتی تو حیاط ازت مواضبت میکردیم همه عمو وعمه ها هم کمک میکردن ولی هیچ کس حریفت نمیشد بیاردت تو خونه
اینجا تو باغچه رویی درختا در جستجوی گربه هستیم
اینم برخورد نزدیک راستین جان با گربه
روز خوبی بود خیلی خوش گذشت اینم چند تا عکس از دوچرخه سواری راستین جونم که علاقه زیادی به ماشین ودوچرخه داره و هر روز کلی ماشیناشو تعمیر میکنه{میشکونه}
اینجام بعد از ظهر شنبه حیاط مامانی که برای شبش مامانی مهمونمون کرده بود بریم پارک تا وسایلا رو آماده کنیم پسرم کلی تو حیاط آتیش سوزوند وفقط 13بار با مامانی دستاشو شستیم باخاله ها زودتر رفتیم پارک آقا ها هم برای شام اومدن
راستین در حال کشتن مورچه ها
وقت چیدن زردآلو
تا دیدی یکی یکی سخته کل درخت وتکون میدادی
تو پارکم دیگه مشغول توپ بازی و سر سره وتاب وغیره شدیم خیلی خوش گذشت اینجا هم عصر دوشنبه راستین آماده برای رفتن به باغ به مناسبت تولد عمو سعید
تو باغ بعد کمی تاب بازی راستین جون عشق ماشین فقط با ماشینها بازی کردی
یه شب گرم تابستون وخوردن هندونه وتماشای فیلم پسر گلم همه چی رو با چنگال میخوره به هت یاد دادم تا همه میوه و غذا رو با چنگال بخوری
اینم جای پای پسر خوشگلم رو تخته
تا پست بعد بابای