راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

کارهای جدید راستین

1392/4/13 18:39
نویسنده : مامان رها
620 بازدید
اشتراک گذاری

1-چهارشنبه 12تیر 92 راستین تو خونه با سرعت میدویدی سرت محکم خورد به دیوار وحسابی گریه کردی کردی من سریع پریدم بغلت کردم دارم نازت میکنم میبینم با دهنت صدای بوس در میاری یعنی سرم وبوس کنخنده           

 2- راستین نشسته جلوی تی وی مثلآ نگاه میکنه هی پاشو میاره تا دهنش بوس میکنه وبعد پای بعدی زبان   

3-چند روز قبل رفتیم دوچرخه تو از انبار آوردیم کم مونده بود پرواز کنی خیلی زیادخوشحال بودی وای خیلی حال جالبی داشتی شاد وسر حال و چون بچه هارو تو پارکینگ میدیدی سوار شدن هی تو هم دلت میخواست حالا هم هر روز از خواب بیدار میشی اول میری سراغ دو چرخت کمی باهاش بازی میکنی فعلا نمیتونی سوار شی ولی خوب پیاده میشیبغللبخندچشمک

4- امروز تو آشپز خونه حسابی شلوغ کردی اول اینکه چند شیشه آب کنار گذاشتم برای مواقع ضروری یکی رو برداشته بودی باز کرده بودی وریخته بودی زمین خودتم وسطش نشسته بودی حالا چی آب بازی میکردی با دستت چیپ چیپ میزدی ومیخندیدی تازه من اومدم من خیس میکردی میخواستی من بخندمآخعصبانی

5-تازه کثیف کاری قبلی توردیف کرده بودم که دیدم چیزی شکست با اینکه کابینت ها رو با رومان بستم که باز نشه از لای در کابینت شیشه گل خشک رو بزور در آوردی وچون خیلی زور زده بودی خسته بودی از همون جا ول کردی شتلخ شکست عین خیالتم نمیادخنثی برگشتی رو شیشه میخواستی بری که با داد من خشکت زد نگرانمتفکر

6_ داشتم برات سی دی میزاشتم تا شاید کمی  بشینی یه جا نگاه کنی شعر شروع شد و منم یواشکی رفتم 2دقیقه بعد دیدم هی صدای شعر قطع میشه بازم میاد اولش دیدم که آقای راستین هی سی دی رو میندازه در میاره پلی میکنه بازم از اول گاهی سی دی رو تو دستت بازی میدادی بازم ور میداشتی میزاشتی تو دستگاه شعر میخوند نگاه میکردی نای نای میکردی بازم سی دی وسط خونه بودخندهکلافه 

7- تی وی روشن بود یه لحضه دیدم با خودت بوس میکنی سریع تی وی رو نگاه کردم  تو سریال هم دیگه رو بوس میکردن قهقهه  بد آموزی از 16 ماهگینیشخند

 

8 -میگم پسرم گل و بو کن از بینی هوا میدی بیرون بعدم میگی به به تعجب

 

9-تا میریم تو آسانسور منو محکم بوس میکنی لبخندچون میدونی دردر حالا بیرون نریم و از پارکینگ برگردیم گریه و جیغت همه جا رو بر میدارهقهر

 

 

10_دیشب نیم ساعت بهت شیر دادم و رو پام خوابوندم ساعت یک بود خوابت برد تا بابا تو رو گذاشت تو تخت بیدار شدی و خنده وکم کم بازی ودالی بازی و شیطونی و جیغ و خوشحالی منو نمیگی تا 2همین طوری موندم  کلافه

 اینم عکسای بد خواب شدنت آخه ما مهمونی دعوت بودیم تو خونه مامانی بودی برگشتنی تو ماشین خوابیدی  تا تو خونه لباسات و عوض کنم بیدار شدی و تا دوباره که برات نوشتم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مرجان مامان اران
15 تیر 92 12:06
ای جانم عزیز دلممم چقدر شیرین و ناز شدی
سمانه مامان ستایش
15 تیر 92 19:22
وااای شیطونک چقد تو یه روز آتیش سوزوندی،بیچاره مامان امان از بی موقع خوابیدن و بدخواب شدن این فسقلیا
مامان پینار
16 تیر 92 10:35
وای چقدر زیاد تا شیطونی کردی
الی مامی آراد
17 تیر 92 12:22
ای جوووووووووونم
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
18 تیر 92 9:20
آرتین هم تا جایی از بدنش میخوره، تا بوسش کنم همه دردش خوب میشه
مامان بردیا
18 تیر 92 15:17
خسته نباشی رها جون. این وروجکا که روز به روز هنراشون در حال اضافه شدنه... ببوس روی ماه شیطونشو
مامان عبدالرحمن واویس
19 تیر 92 0:12
سلام عزیزم توی وبلاگمون یه ختم قرانی برگزارکردیم خوشحال میشم شماهم شرکت کنیداگه جوابتون مثبته پس به وبلاگم بیایدوجزموردنظرتونوانتخاب کنیدتابنامتون ثبت بشه وازاین ثواب بزرگ بهره مند بشید منتظرتون هستم