راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

راستین جونم بهتره

                سلام عزیزم امروز شنبه 23شهریور یه فرصتی دستم اومد تا برات کمی بنویسم هفته قبل به دلایل زیادی وقتم خیلی پر بود هم اینکه کامل خوب نشده بودم خیلی سرگیجه داشتم هم مهمونی زیاد رفتیم وهم مهمون داشتیم وآخر هفته چهارشنبه من امتحان فاینال داشتم با سختی زمانهای خوابت خوندم وتا بیدار میشدی دیگه تعطیل ولی خوشبختانه تاپ شدم وخیلی خوشحالم .خوشبختانه بخیهات جذبی بودن وهیچ اثری از شون نمونده ولی جای زخم مثل یه خط پر رنگ هنور هست عزیزم این وقتی از بیمارستان اومدیم تو خونه خوابیدی تا این چسب و میدیدی رو دستت میگفتی وای وای   دو روز بعدش سه شنبه تو خونه مامان بزرگ رادین اونجا بود کلی با...
23 شهريور 1392

تشکر

دوستای وبلاگی عزیزم وهمه دوستان و فامیل های مهربون از همه گی ممنونیم که تو این روزهای سخت مارو تنها نذاشتین ممنون که سر زدین زنگ زدین هدیه دادین امید وارم تو عروسی بچه هاتون راستین حسابی برقصه منم 4روز خیلی بد مریض شدم میام به همگی سر میزنم و زنگ میزنم بازم تشکر
18 شهريور 1392

یه اتفاق بد

سلام پسرم پسر شیطون من .وقتی این وبلاگ رو برات درست میکردم دلم میخواست همیشه خبرای خوب رو برات یادگاری بزارم تا از لحضه لجضه بزرگ شدنت آقا شدنت خبر داشته باشی ولی گاهیم مریضی واتفاق های بدتو زندگی میوفته ولازم که این ها رو هم آدم یادش باشه تا قدر نعمت سلامتی رو بدونه... دلم نمیخواد دیروز این موقع رو یادم بیارم که تو رو از ما گرفتن بردن... از اول برات بنویسم که شنبه عصر ساعت 6 بود تو آشپز خونه کارامو کردم  تو هم کنارم بودی طبق معمول کشوی ظروف پلاستیکی رو که باز گذاشتم خالی میکردی گفتم راستین میرم اطاقت لباسات و بیارم بریم پارک دیدم پشت سرم میای هر جا تو خونه برم پشت سرم میای تو اطاقت خم شدم یکی دو تیکه از اسباب بازی رو جمع کردم که ...
11 شهريور 1392

این روزهای من

سلام سلام من اومدم بگم تو این روزای گرم من چی کار میکنم بیشتر روزها که شنا میکنم وانم دم دستم تا میریم مامان دستامو یا پا همو بشوره اینقدر جیغ میزنم تا به هدفم که آب بازی ونشستن تو وان حموم برسم حالا مامانم کار داشتنی منو  میزاره تا آب بازی کنم منم تا یک ساعت خسته میشم ومیام بیرون                دیگه اینکه چند باری پارک رفتم قدم زدن وگشتن توی پارک و دوست دارم وبه دنبال مورچه ها حرکت میکنم                                                         &n...
3 شهريور 1392

17 ماهگیت مبارک

        عزیزم آهنگ صدایت با به دنیا آمدنت زیبا ترین ترانه زندگیم نفس هایت تنها بهانه نفس کشیدنم و وجودت تنها دلیل زنده بودنم است پس با من بمان تا زنده بمانم                                              تمام دارایی من قلبی است که در سینه دارم و برای تو می تپد ، آن را به تو تقدیم میکنم پسر عزیزم ورودت رو به 18امین ماه زندگیت تبریک میگم دوست دارم عزیزم                                        ...
25 مرداد 1392

مروارید 13و14 از نوع دندان نیش

سلام سلام عزیزم  اول از مروارید های خوشگلت بگم که 13و14 دارن میان تو راهن اونم از نوع دندون نیش همش دلت میخوات گازم بگیری با اینکه همش بغلم میکنی و تند وتند بوسم میکنی همچین با صدا بوسم میکنی که هرکی کنارمه هم میگه راستین منم بوس کن .وقتی منو بوس میکنی خستگی کارات از تنم در میاد بعد هم از شیرین زبونیات بگم که  اولی دوخ دوخ=دوغ هر پارچی میبینی  فکر میکنی دوغ بعد یخ یخ عاشق نگه داشتن یخ تو دهنتی یخهای ریز میدیم خوش میگذرونی تا یادت میو فته آویزون یخچالی هی میگی یخ بعدی   نخ نخ منظورت همون نخ دندونه میگیری میندازی دهنت  تو خونه راه میری  کلمه بعدی دهدا =زهرا دختر خاله جونت که با صدای بلند همیشه صداش میکنی ...
25 مرداد 1392

غـذاهای تزییـن شـده بسیـار زیبـا از یک مادر نمـونه

سامانتا لی مادر هنرمندیست که این روزها بابت غذاهایش بسیار معروف شده است.  ا و که صاحب 2 دختر است از سال 2008 هر روز ظروف غذای دخترها را به شیوه ای بسیار زیبا و خلاقانه طراحی و تزیین میکند.  سامانتا برای طراحی غذا از  شخصیت  هایی   از کتاب های  طنز ،  کاراکترهای مشهور سینما و تلویزیون  بازی های ویدئویی و کارتون  که  به شکل مجسمه از برنج،   ماکارونی،   میوه و سبزیجات درست شده اند  استفاده میکند. ...
16 مرداد 1392

مسافرت به ...

                سلام پسر مهربون من میخوام از تا خیرم معذرت بخوام که دلایل زیادی داشت و همه کارا دست به دست هم دادن و سرم حسابی شلوغ بود ....                                                 عزیزم دیگه خیلی دلت میخواد مستقل باشی خودت بخوری خودت راه بری خودت بپوشی دو هفته قبل پنجشنبه افطاری مامان بزرگ بود وجمعه هم افطاری مامانی تو این دو شب حسابی شیطونی کردی یه لحضه هم یه جا بند نمیشدی همش در حال رفت وآمد به بیرون و داخل هتل بودی همه هم از این همه تلاش و فع...
12 مرداد 1392