راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

مسافرت به ...

1392/5/12 18:53
نویسنده : مامان رها
1,290 بازدید
اشتراک گذاری

     

       

 

سلام پسر مهربون من میخوام از تا خیرم معذرت بخوام که دلایل زیادی داشت و همه کارا دست به دست هم دادن و سرم حسابی شلوغ بود ....

 

       

     

                              

عزیزم دیگه خیلی دلت میخواد مستقل باشی خودت بخوری خودت راه بری خودت بپوشی دو هفته قبل پنجشنبه افطاری مامان بزرگ بود وجمعه هم افطاری مامانی تو این دو شب حسابی شیطونی کردی یه لحضه هم یه جا بند نمیشدی همش در حال رفت وآمد به بیرون و داخل هتل بودی همه هم از این همه تلاش و فعالیتت خوششون میومد و همش میخواستن بغلت کنن که تو هم بغل هیچ کس نمیرفتی و همش میخواستی خودت مستقل باشی   

              

میخوام از سفرمون برات بگم  که به شهرای ماکو و ارومیه داشتیم یه مسافرت سه نفری من و تو بابا اولین روز بعد ازظهر حرکت کردیم و تا غروب تو شهر ماکو بودیم تو از اینکه باهم بودیم وتو ماشین خوشحال بودی یه دوساعتی تا تبریز رو خوابیدی بعدم با دیدن اون همه ماشین بزرگ کلی هیجان زده شده بودی همش میگفتی بزرگ

 

خیلی شهر جالب ودیدنی چون همه جاش صخره وکوه انگار که بین دو تا کوه یه خیابون و کلی خونه

            

شب و تو هتل جهانگردی موندیم وتو حسابی شیطونی کردی وهمه وسایلای اطاق و از دست تو قایم کرده بودم

       

 صبح بعد کمی گشت وگذار و ماجرای اصلی که تو پست بعدی مینویسم رفتیم به سمت شهر ارومیه تو راه هر جای کمی آب بود نگه میداشتیم تو آب بازی میکردی مسیر سرشار از گل آفتابگردون بود وما بادیدن اون همه زیبایی لذت میبردیم وتو هم بازی میکردی

هم خسته میشدی تیکه بعدی راه رو میخوابیدی و هم خوشحال از اینکه چند قدمی راه میرفتی خوشبختانه هیچ اذیتی نکردی وتو ماشین عالی بودی صندلی ماشینتو بسته بودیم و تو اونم میشستی و بازی میکردی

خدارو شکر هتلمون  تو ارومیه هم خوب  بود وتا رسیدیم بازم شیطونی و بدو بدو شروع شد بازم همه چی رو تا میشد قایم کردم ولی جای یخچال و یاد گرفته بودی باز میکردی وای میستادی تو یخچال خوشحال بودی که میتونی در یخچال و باز کنی و خنک شی و همه چی رو خالی کنی

 

              

اینجام یه شیب کوچیک بود که همش اونو میرفتی بالا وپایین کلی حال میکردی هر دفعه که میرفتیم بیرون ومیو مدیم 50 بار اینجا رو میرفتی و ماهم منتظر میشدیم تا از بازی سیر بشی وخسته

 

جونم برات بگه جای تاریخی نرفتیم چون قبلآ رفته بودیم خودت بزرگ شدی میری قربونت برم خوشگل من پارک و بازار رفتیم و خرید برات لباس خریدیم برای خودمونم خریدیم تو همه پارک ها آب بازی کردی تاب بازی پرتاب اشیا هرچی ببینی پرت میکنی


 بهترین جا وخوش آب و هوای ارومیه بند رفتیم عالی بود منطقه ییلاقی بسیار زیبا


اونجام مشغول پیدا کردن پیشی بودی و پرتاب سنگ کلأ از ماشین پیدا میشدیم مشتات و از زمین پر میکردی دیگه برات مهم نبود خاک وبرگ و دستمال کثیف چی وبعد پرتاب میکردی من و با بابا دهها بار دستات و میشستیم همیشه تو مسافرت وقت اضافی داشتیم این دفعه اصلآ همچین سرمون و گرم کرده بودی که تازه وقتم کم میومد اون خریدامون نوبتی تو رو نگه میداشتیم تا بتونیم خرید کنیم تو مغازه ها که بند نمیشدی تو پاساژم دنبال بچها و پی پله برقی و کشیدن نایلکس خرید خانم و ها وآقایون از دستشون و خیلی کارای دیگه میکردی ...بعد دوشب از شهر زیبا وتمیز ارومیه خداحافضی کردیم وبه سمت خونه حرکت کردیم

خلاصه تو راه برگشت از روستای کندوان در تبریز بازدید کردیم خیلی زیبا بود تلاش اون مردم ومحل زندگیشون دیدنی بود

 

دلیل اصلی سفر وعکسای بعدی تو پست بعدی

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

نسیم-مامان آرتین
13 مرداد 92 10:02
ای جونم معلومه حسابی بهتون خوش گذشته همیشه خوش باشید عزیز دلم
راستی ما منتظر عکسهای سری دوم هستیم ما رو چشم به راه نذاری یا


حتمآ به زودی ممنون که سر زدی
الی مامی آراد
14 مرداد 92 2:08
عزیزم خوش باشی
مامان پینار
14 مرداد 92 16:43
همیشه به گردش و تفریح
ماشالله راستین جونم برای خودش مردی شده.

ممنونم عزیزم
zahra
15 مرداد 92 11:18
خيلي خوبه هميشه به مسافرت انشااللاه با هم ميرويم
مرجان مامان اران
16 مرداد 92 3:03
به به همیشه به سفرر خیلی خوشگلن عکسا کلی دلم براتون تنگیده بود عزیزمممم شاد باشید
ال ای سفیدبرفی
23 مرداد 92 0:49
شهر تبریز است وجان قر بان جانان می کند
سرمه ی چشم از غبار کفش مهمان می کند
عزیز بی خبر میای تبریز بی خبر میری ما اینهمه خوبی از زنجان وزنجانیا دیدیم قابل ندونستید یک شب نون وپنیر خدمتتون باشیم .ما ده سال نمک خورده مردم خوب زنجان بودیم .این دفعه تشریف بیارین کلبه ی حقیرانه ی ما .در مهفا ما رونق اگر نیست صفا است .راستین جونو ببوسین

عزیزحتمآ دفعه های بعدی مزاحم شما میشیم