راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

مروارید 13و14 از نوع دندان نیش

1392/5/25 11:00
نویسنده : مامان رها
748 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام عزیزم اول از مروارید های خوشگلت بگم که 13و14 دارن میان تو راهن اونم از نوع دندون نیش همش دلت میخوات گازم بگیری با اینکه همش بغلم میکنی و تند وتند بوسم میکنی همچین با صدا بوسم میکنی که هرکی کنارمه هم میگه راستین منم بوس کن .وقتی منو بوس میکنی خستگی کارات از تنم در میاد بعد هم از شیرین زبونیات بگم که  اولی دوخ دوخ=دوغ هر پارچی میبینی  فکر میکنی دوغ بعد یخ یخ عاشق نگه داشتن یخ تو دهنتی یخهای ریز میدیم خوش میگذرونی تا یادت میو فته آویزون یخچالی هی میگی یخ بعدی  نخ نخ منظورت همون نخ دندونه میگیری میندازی دهنت  تو خونه راه میری  کلمه بعدی دهدا =زهرا دختر خاله جونت که با صدای بلند همیشه صداش میکنی تا چیزی میریزه فوری میگی وای وای تا کلید میبینی میگی دردر و....

 

          

 

 

خوشگل مامان میخوام از کارای هفته قبلت بگم که کجا ها رفتیم و چی کارا کردیم هفته قبل پنجشنبه باغ شام دعوت بودیم عمو فرهاد وخاله زهره زحمت اوفتادن ومارو باغشون دعوت کرده بودن مامانی بابایی با خاله ها رفتن رامسر بابا گفت ما تازه از مسافرت اومدیم خستگیم در نرفته مانرفتیم تو باغ که حسابی خوش گذشت تو هم بازی کردی شب دو اومدیم خونه مامانی تو توی راه خوابیدی تا رسیدیم خونه  لباسات و عوض کردم و لباس خوابتو پوشوندم  بیدار شدی از اینکه خونه مامانی بودی خیلی خوشحال شدی ورسمأ خوابت پرید حالا من خوابم میومد و تو نمیخوابیدی خلاصه 3خوابیدی و منم تا 6خواب بودم 6 بیدار شدم رفتم نماز عید فطر تو هم با بابا موندین خونه خیلی عالی بود تو حیاط مسجد هوا خنک بود نماز خوندم اومدم تا یک ساعت بعدش رفتیم عید دیدنی خونه مامان بزرگ وعادله جون وبعد هم خونه مامان بزرگ تو رفتیم تا ظهر نهار خوردیم واز بیخوابی بیهوش شدیم شب دوباره خاله سونیا زحمت اوفتاده بود و شام دعوتمون کرده بود عصری با بابا رفتیموبا مامانبزرگ و عمه معصومه یه دوری زدیونیم شب رفتیم خونه سونیا اینا دوباره ساعت 2بود که اومدیم خونه مامانی ولی این دفعه تو حسابی خواب بودی چون عصری هم کلی گریه کرده با سونیا وهستی بزور ساکتت کردیم شنبه رو کلأ خونه بابایی بودیم تو همه جا دنبال مامانی وبابایی میگشتی تا عصر بابا اومد بردیمت آرایشگاه برای دومین بار موهات وکوتاه کردیم پسرم خیلی راحت شدی ولی حسابی گریه کردی اولش ساکت نشسته بودی ولی کم کم گریه کردی مثل دفعه قبل بابا بغلت کرد و نشستین تو صندلی ولی دست آریشگاه درد نکنه خیلی سریع کار کرد و تموم شد بعدم بردیمت پارک زیاد سوار نشدی دلت میخواست با بچه ها بدویی و سراغ تیر چراغ برق و سیم و چیزای دیگه بجز وسایل بازیی بودی خلاصه یکشنبه هم ما مهمون داشتیم مهمونی خداحافضی المیرا وفریبرز که برای یک سال از ایران میرفتن البته برای شام به پیشنهاد عمو احسان بیرون از خونه بودیم  و برای چای ومیوه اومدیم تو بالکن و حسابی شب نشینی 14نفر بودیم با تو خوشگل میشدیم 15 نفر یکشنبه بعد نهار تا تو خوابیدی خونه رو مرتب کردم و آماده برای اومدن مهمون تا تو بیدار شدی برت داشتم رفتیم خونه مهرو اینا میخواستم برای شب خونه مرتب بمونه چون تو همه چی رو میریزی وسط با اینکه همه جا رو بستم بازم تا جایی که میتونی شلوغ میکنی تو هم مثل من عاشق در در و راه رفتن و قدم زدن وپیاده روی هستی  هر جا باشیم فقط دوست داری بری بگردی دوشنبه صبح موندی خونه مامان بزرگ من رفتم کلاس زبان نهار مامانی دعوتمون کرده بود نهار و بعد از نهار اونجا بودیم تا اومدیم ودوش گرفتیم وبرای شام خونه دوست دیگمون خاله زهرا دعوت بودیم اونجام اول پسر خوبی بودی ولی بعد شام رسمأ گریه کردی آخه خیلی خسته بودی خونه مامان خیلی بازی کرده بودی چند روز بود بابایی رو ندیده بودی حسابی کشتی گرفتین وشلوغ کردین تبسم وترنم وخاله هم اومدن وحسابی شیطونی کردین تو خونه زهرا اینا تو بغلم یه ربی خوابیدی تا خواستم رو بالش بخوابونمت بیدار شدی همه گفتن بازم می خواد گریه کنه ولی خوشبختانه تو بیدار شدیو حسابی بازی کردی وشوخی وخنده شارژت با اون یه ربع پر شده بود خلاصه سهشنبه 11صبح از خواب بیدار شدی وبرای منم خوب شد چون کمی زبان برای امتحان میان ترم خوندم چهارشنبه امتحان نیم ترم داشتم یک هفته بود میخواستم بخونم مهمون بازی نمیذاشت منم فقط نصفشو خوندم چون سهشنبه عروسی دعوت بودیم با مامانی تو روهم بردم خونه خاله الهه خوشبختانه خیلی خوب بازی کرده بودی با ترنم وتبسم هم خیلی با الهه تو نگه داشتنت هم کاری کرده بوده اون روز تولد ترنم بود خاله برای شب کیک خریده بود ویه تولد خودمانی گرفت خلاصه چهارشنبه صبح هم مامانی با زهرا وتبسم اومدن خونمون پیش توتا من کلاس زبان برم چه امتحانی دادم من هیچی نخونده بودم بعد از ظهرشم دوتایی با کالسکه رفتیم دردر پنجشنبه که دیروز بود شام پختیم با خاله ها از بعدظهر رفتیم پارک تا شب به شما فسقلیا خوش گذشت تو که یه لحضه هم یه جا نشستی همش در حال حرکت بودی وبازی دویدن

این کادو رو که ست ماشین مسابقه ای یکی از دوستای بابا برات خریده بود بابا تو یه کار یه کمکی به اون دوستش کرده بود اونم دستش دردنکنه اینو برات گرفته بود نمیدونم از کجا فهمیدی مال تو تا بابا کادو رو آورد قیافیه تو دیدنی بود چه قدر حیجان زده بودی جیغ میزدی و اونو میخواستی خیلی برامون جالب بود

 

اینم سوغاتیای شمالت که مامانی آورده با کلی خوراکی خوش مزه که خاله ها و مامانی آوردن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان بنیتا
26 مرداد 92 2:52
مرواریدای جدید مبارک گل پسر ناز..امیدوارم بقیه شونم به راحتی دربیان
ای جونم چه قدر عسل شدی با این کارات


ممنونم خاله جون
نسیم-مامان آرتین
26 مرداد 92 11:47
وای چه کادوهای خوشگلی مبارکت باشه گلم


ممنونم خاله حون
بهاره مامان ونداد
27 مرداد 92 16:24
اهنگ خیلی محشریه ادم رو توی یه خلسه شیرین میبره مال کیه؟


معرفی آهنگ: «تا انتهای عشق با من برقص» (به انگلیسی: Dance Me to the End of Love)‏ ترانه‌ای عاشقانه از لئونارد کوئن شاعر و خواننده-ترانه‌سرای کانادایی است. این ترانه اولین قطعه از آلبوم سال ۱۹۸۴ کوئن با نام موقعیت‌های مختلف است.