پسرم دیروز تولد مامان بود چون پنجشنبه خونه خاله مهرو بودیم تصمیم گرفتم شب خونه خاله تولد بگیرم عصری باخاله الهه رفتیم کیک خریدیم وزحمت دسر ها رو خاله کشید ودرست کرد شب بعد شام تولد گرفتیم خوب بود به تو که خیلی خوش گذشت با تعجب به شمع ها نگاه می کردی نانای رو هم تازه یاد گرفتی وقتی زهرا تار می زد شما نا نای می کردی تازه به صورت همه هم چنگ می نداختی گوشتم جاشو تازه یاد گرفتی حسابی می پیچونی و گوشت قرمز می شه ...
سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام می خوام نشونتون بدم صاحب چند مرواریدم یواش یواش وبی صدا شدم جزء کباب خورا از اونجایی که من با زحمت زیاد دارم دندون در میارم مامانم تصمیم گرفت روز تولد امام رضا برام آش دندونی یا به قول خودش دندونک بپزه منم خیلی کمک کردم ببینید گندم پاک کردنم سخت ها با ا...
دیروز آخرین جمعه تابستون بود مامانی تصمیم گرفت که نهار رو ببریم باغ بخوریم به خاطر شما دو نی نی تصمیم گرفتیم یک جای نزدیک بریم ولی تا شب بودیم وخیلی خوش گذشت شما هم نی نی های آروم وخوبی بودین ادامه مطلب ... ...
جشن سیسمونی راستین جون رو 25 بهمن 90 روز پنجشنبه گرفتهم همه جمع بودیم خاله ها وعمه ها زن عمو و زن دایی های من وباباهم بودن . اینا وسایل راستین جون به امیدخدا زود بیاد استفاده کنه زحمتهای مامانی وبابایی دستشون درد نکنه ادامه مطلب رو ببینید لطفأ ...