راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

راستین به تولدمی رود

سلام دوشنبه ای که گذشت من و راستین خان تولد 1سالگی نی نی نیلادعوت بودیم اولین جشنی که رسمأ راستین جون دعوت بود و اسمش رفت تو کارت دعوت اینم عکس کارت که عکس نیلا جونم تو کارت هست خیلی خوش گذشت . گل من هم پسر خوبی بودی فقط دو سه باری چنددقیقه شدید گریه کردی ومن مجبور شدم لباساتو عوض کنم .از لباس رسمی وکلاه اصلأخوشت نمیاد وچند باری هم رفتیم تو لابی دور زدیم تا شما آروم بشی اینم عکسای پسر گلم .. اول پاپیون سفید ومشکی زدی ولی برات بزرگ بود وبعد پاپیون مشکی زدی وماه شدی              گریه می کردی خیلی از لباسات راضی نبودی  کفشاتو قبل از ورود به سالن در...
15 تير 1391

هفته آخر خرداد

هفته قبل راستین خیلی فعال بودی و حسابی گردش رفتی شنبه رفتیم خرید برای من وباباخرید کردیم من فکرمیکردم تو بغلمون بخوابی ولی حسابی به ویترین مغازه هاتماشا می کردی ودستاتو میخوردی یکشنبه رفتیم دکترت برای کنترل ماهانه وتوخیلی راحت خوابیده بودی وقتی خانم دکتر قد و وزن تو اندازه کردشما خواب بودی شب مهمون داشتیم سارا ونلیسا 2دختر خوشگل با مامان وباباشون که دوست های بابا هستن اومده بودن شما رو ببین عکس این 2گل تو ادامه مطلب...  دوشنبه خاله الهه اینا اومدن خونمون وتو حسابی با تبسم بازی کردی دیگه خواب روفراموش کرده بودی وحسابی دست وپامی زدی سشنبه خاله اومددنبالمون رفتیم خونه مامان بزرگ من مامان مامانی و شبنم جون ومهدیس ...
11 تير 1391

خبر فوری

سلام راستین جان امروز ساعت 8صبح با یک حرکت سریع برگشتی واولین غلتیدن را تجربه کردی چند روزبود سرت از بالش میفتاد و هی تکون می خوردی تااینکه امروز غلتیدی               ...
9 تير 1391

دوست های راستین جون

دیروز راستین خان مهمون داشتی دوست شما ارنیکا جون اومده بود خونه ما من ومامان ارنیکا هم حسابی ازتون عکس گرفتیم خیلی حرکاتتون شبیه هم اخه فقط ١هفته شما بزرگتری اینم دوتا خوشگلا هفته قبل رونییا ومارینا با مامانا شون اومده بودن دیدن راستین جونم مارینا 10ماه از شما بزرگترهو رونیا سه ونیم سال ...
5 تير 1391

عزیزم 3ماهگیت مبارک

پسر گلم شما 3ماه که به زندگی ما قدم گذاشتی وزندگی رو با وجودت شیرین کردی .حالا خیلی متفاوت شدی نگاهت ولبخندات همگی با معنی شده  وقتی با تو حرف میزنیم خوب جوابمیدی وصداهای بامزه درمیاری دستاتو حسابی میخوری هردو دست مشت کرده نوبتی میبری دهنت. در در وحسابی شناختی کافی از در خونه بریم بیرون دیگه گریه های شدیدت قطع مشه ولی عزیزم خوابت اومدنی حسابی جیغ میزنی وگریه میکنی هیچ کس حریفت نیست جز خودم خیلی بابارو دوست داری صداشو میشنوی سریع ساکت میشی همه هم عاشقتن عزیزم تو هم عاشق همه لوسترها وچراغ ها هستی ولی ارادت خاصی به لوستر اطاق خواب داری هر لحضه که بیدار بشی کلی باهاش درددل می کنی اینم عکسای 3ماهگی برای دیدن بقیه ع...
28 خرداد 1391

کوه نورد 3ماهه

امروز راستین برای اولین بار همراه گروه کوهنوردی باباش در یک برنامه خانوادگی شرکت کرد و تا نزدیکی قله دوشاخ رفت ومورد تشویق همه کوه نوردان قرار گرفت حتمأ ادامه مطلب رو ببینید              پسر عمو سعید وبابا و راستین اینم عکس دونفریمون گلم   ...
26 خرداد 1391

دو ماهگی

عزیزم توی ۲ماهگی داری بیشتر به اطرافت دقت میکنی دستاتو نگاه میکنی وانگشتاتو تکون میدی  مامان بابا رو بیشترمیشناسی و میخندی . قربونت برم  بابا تو آخرشی .    سلام راستین جون ا لان چند روزه خوب نمی خوابی منم به هیچکاری نمیتونم برسم عزیزم نیم ساعت می خوابی بیدار میشی اول میخندی ولی زودگریه می کنی منم گیج شدم زود خوب شو عزیزم  ...
16 خرداد 1391