هفته آخر خرداد
هفته قبل راستین خیلی فعال بودی و حسابی گردش رفتی شنبه رفتیم خرید برای من وباباخرید کردیم من فکرمیکردم تو بغلمون بخوابی ولی حسابی به ویترین مغازه هاتماشا می کردی ودستاتو میخوردی یکشنبه رفتیم دکترت برای کنترل ماهانه وتوخیلی راحت خوابیده بودی وقتی خانم دکتر قد و وزن تو اندازه کردشما خواب بودی شب مهمون داشتیم سارا ونلیسا 2دختر خوشگل با مامان وباباشون که دوست های بابا هستن اومده بودن شما رو ببین عکس این 2گل تو ادامه مطلب... دوشنبه خاله الهه اینا اومدن خونمون وتو حسابی با تبسم بازی کردی دیگه خواب روفراموش کرده بودی وحسابی دست وپامی زدی سشنبه خاله اومددنبالمون رفتیم خونه مامان بزرگ من مامان مامانی و شبنم جون ومهدیس ومحمد وخالم اونجابودن کلی با آقا جون ومامان بزرگ عکس گرفتیم ازاونجام خاله الهه مارو برد خونه حاجی بابای شماطبق معمول هرسشنبه.چهارشنبه رفتیم خونه رونیا دیگه میمونی توکریرت ومن با خیال راحت رانندگی میکنم تو یا می خوابی یا ساکت نگاه میکنی اینم رونیادختردوست مامان ژستای خیلی بامزه می گیره
پنجشنبه ام ازصبح خونه مامانی رفتیم آخه بیشتر ازیک هفته بود با خاله مهرواینا رفته بودن مسافرت تا اینکه پنجشنبه اومدن وتا شب اونجا بودیم شب رفتیم با دوستای بابا مهمونی خونه المیرا جون وآقافریبرز وبا این مهمونی یک هفته پر تلاش تموم شد .مامانی نبود وگرنه نمیذاشت من شما رو هر روز بیرون ببرم میگفت باد میره گوشش خسته میشه خونه برای بچه راحته تا حالاهم خبر نداره بردیمت کوه عزیزم باید بگم به وبلاگت سری بزنه
اینم راستین جون در خواب