آش دندونی من
سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام
می خوام نشونتون بدم صاحب چند مرواریدم
یواش یواش وبی صدا شدم جزء کباب خورا
از اونجایی که من با زحمت زیاد دارم دندون در میارم مامانم تصمیم گرفت روز تولد امام رضا برام آش دندونی یا به قول خودش دندونک بپزه منم خیلی کمک کردم ببینید
گندم پاک کردنم سخت ها
با این حال حواسم به همه چی بود کی میاد کی میره
دیگه خسته شدم
ترنم هم آمده بود کمک
من می خواستم بغلش کنم بابام نذاشت
رو این دندوناهم مامانم شعر اولی رو نوشته بود که رو درظرفها چسبوندیم
تو بالکن خونمون دندونک پختیم
اینم یک نمونه از دندونک های آماده عکس من هم بود
اینم بقیه ماجرا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی