حرف زدن بامزه

سلام من راستین هستم میخوام امروز بگم چه خوشگل صحبت میکنم واز شیطونیام بنویسم :

تو خونه که پسر خوبیم و دوچرخه بازی وسه چرخه بازی میکنم باسرعت میرونم میگم((مامان تو بزرگی میای دوچرخه سوار بشی مامانم میگه بله بعد میگم من کودو لوام مامان تو نیا))البته گاهی این قدر سریع میرم که همش چپ میکنم ودوست دارم با مامان تو آشپزخونه تصادف کنم ؟تا مامان من رو دنبال کنه ومجبور بشه بیاد بامن بازی کنه تا بابام میرسه با هاش ماشین بازی میکنم که شامل مسابقه ودرست کردن ماشین عروس وخرید وفروش ماشین تا بابا میگه این چند ((میگم 85 قابل نداره بابا))  البته اول کیف پول بابا را میارم تا بازی مون واقعی باشه تازه کارت هم میکشم رسید میدم تند تند میگم ((بفرما بفرما بوییررون))

         وقتی تو آبان اولین برف بارید ما هم اولین آدم برفی رو درست کردیم ولی من با گریه از کنارش اومدم میخواستم بیشتر بمونم بازی کنم ولی هوا خیلی سرد بود تا اینکه کله آدم برفی رو کندم با خودم بردم تو ماشین سوار ماشین شدم

 یکی از حرفهای بامزام ((میداریم)) مامان میگه راستین یخچال رو ببند هنوز شیر نداریم منم میگم نه مامان ((دو سه میداریم))  یعنی شیر داریم اینجا عید قربان 83حیاط مامانی ایناست  تا اونجا میرسم دمپاییام رو میپوشم میرم حیاط

    آخرین روزای تابستون ومن یک جا نشسته بودم وموجب خوشحالی وتعجب مامان وبابا شدم

اینجا همش شعر پاییز رو میخوندم میگفتم مامانی اینا برگن من بدوام روشون اینا اَخی نیسن هرچی رو دوست نداشته باشم میگم اَخیست تازه با وسایلای  هرکی میخوام بازی کنم اجازه میگیرم((مامان اجازه میدی برنج بازی کنم))اجازه بده میخوام میخواستم میخواستم 

البته دیگه یه مدتی هست مامان منو برای خرید نمیبره چون تا هرچی رو میبینم میگم میخواستم من ار اون میخواستم تو روز دسته حسینیه تا طبل رو دیدم هی گفتم میخواستم تا یادم میرفت دست یه بچه دیگه میدیدم بازم گریه که میخواستم تا اینکه بابام برام خرید 

اینجا رفته بودیم نینی مهرسام رو ببینیم خیلی مهربون به من اجازه داد با ماشیناش بازی کنم تازه به من یه ماشینم هدیه داد عاشق ماشینه شدم

  تو این عکس مامانم عاشق لبخندم شده همش قربون صدقه ام میره منم یاد بچه گیام میوفتم خودمو لوس میکنم  الان وقت خواب حتما باید دست مامان رو بگیرم بخوابم ومامانم نازم کنه لوس کنه منم تند تند بوسش میکنم میگم((مامان دوست میدارم)) 

              اینجام سرباز وطن هستم ومراقب کشور عزیز وزیبایم ایران 

تشریف بیارید ادامه مطلب تا بقیشو بگم

عاشق قدم زدن تو برگا های پاییز هستم  به مامانی هم میگفتم بیا ببین 

بازم از عکسای آخرین روزای تابستون وچه زود سرما اومد ار اون روزاتا شروع ماه محرم سر مامانم خیلی شلوغ یود هم شروع شدن ترم وهم چند سری مهمون داخلی وخارجی داشتیم وچند تا عروسی وتولد وتا میتونستیم میخواستیم از باغ و پارک استفاده کنیم چون سرمای زنجان طوریه که شروع بشه نمیشه از خونه در اومد بیرون منم عادت ندارم به این زودی آماده بشم اول میگم من نمیام میخوام با مورچه ها بمونم خونه مامان میره کفشاشو میپوشه تا من بالاخره رضایت میدم حاضر بشم تازه کلی طول میدم لباس بپوش

اولین روزای مهر ماه چون پارک خلوت بود وسرد استخر توپ رفتم نمیتونستم یه جا وایستم تا از من عکس بگیرن میخواستم توپ بازی کنم 

نمونه ای از تزیین ماشین عروس هنوز دست از خالی کردن کابینت ها برنداشتم 

         تازه گی ها خیلی دوست دارم سوار آژنس بشم یا تاکسی عاشق تاکسی شدم چند باری مامان برده سوار شدیم یه جمعه هم مامان نبود رفته بود نهار با بابا سوار آژانس شدیم البته جیپ هم خوبه

اولین باری که خودم از مامان خواستم عکسم رو بگیره خودم ژست رو گرفته بودم

عکس سلفی من ومامان

شبا دیر میخوابم تو وایبر با ترنم حرف میزنم ((میگم ترمم بیداری)) اونم میگه میخواستم بخوابم تو بیداری

منم میگم آره گاهیم لج میکنم آخر همه چی نه میزارم تو شعر میگم برگ درخت میریزه نه بخواب نه بازی نه 

تا مامان میگه بگو ای لاو یو میگم اَخیست پی پی ست الان فکر میکنم پی پی وجیش بد ترین حرف های دنیا هست اون روز میخواستم تو دهن ترمم فلفل بریزم گفته بود جیش وحرف بد زده بود

جمعه قبلی بابام نیود رفته بود کوه از پنشنبه شب خونه مامانی بودم خیلی خوش گذشت با بابایی کلی کشتی بازی کردیم بابایی ومامانی منو میبردن خرید ولی جمعه تا قبل اینکه بابا م بیاد کلی گریه کردم الکی میگفتم شیشه کوچولو مو میخوام همه خاله ها میخواستن من رو ساکت کنن ولی من همش گریه میکردم تا اینکه با بابایی  با ماشین خوشگل رفتیم دردر من ساکت شدم

      اینجام باترنم تو کالسکه من هستیم رفتیم عزاداری حواس دو تامون به گوسفنده