راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

خاطرات از زبان راستین 2

1391/5/6 19:15
نویسنده : مامان رها
781 بازدید
اشتراک گذاری

 من دیروز خیلی خسته بودم رفتیم خونه مامانی ومامانم منو برد حموم اول گریه کردم ولی تا آب ودیدم خیلی خوشحال شدم شبم از خستگی خوابم بردنمی خواستم هیچ نوری به چشم بخوره

امروزم بیدار شدم کنجکاویام وشروع کردم آرزو دارم بتونم همه این جی جی ها روبخورم فقط کا فی دستم بهشون برسه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان آرتين
8 مرداد 91 12:19
مامان رها جون پسمل بانمكي داري خدا برات نگهش داره
راستين كوچولو هول نشو خاله همچين زود زود بزرگ ميشي كه اين اين اسباب بازيا برات خنده دار به نظر ميرسه



مرسی خاله شما خیلی مهربونید
مینا
8 مرداد 91 12:44
رهاجون سلام هزارماشالا راستین جون خیلی خوشگله آدم دلش میخواد بخورتش براش اسفند دود کن سایت قشنگیم داره امیدوارم لحظه لحظه زندگیتون پراز شادی باشه.دوستدارتون مهدی ومینا


سلام خاله مینامرسی با چشمای خوشگلتون میبینین مرسی که سر زدین بوسسس
کاش امشب افطار مامان اینابودین مشتاق دیدار
سپیده
8 مرداد 91 18:36
سلام . یه مسابقه تو وبلاگ "کودک من" گذاشتیم. دوست داشتید شرکت کنید.


مرسی که گفتید حتما
مامان سولماز
31 مرداد 91 23:04
الهی بگردم راستین جون تو هم مثل پسمل من میخوابی سام من 15 روز از شما کوچیکتره میای باهاش دوست شی؟من لینکت کردم خوشحال میشم تو هم اینکارو بکنی