راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

راستین وماهی جدیدش

1392/11/15 10:40
نویسنده : مامان رها
480 بازدید
اشتراک گذاری

  راستین تا این لحظه ، 1 سال و 10 ماه و 22 روز و 1 ساعت و 18 دقیقه و 37 ثانیه سن دارد

            

سلام راستین جونم پسرم تو این روز سرد 15 بهمن برات بنویسم از سرمای بسیار شدید زنجان از آخر های آبان هوا سرده ولی دیگه این 3روز حسابی سرده تمام مدارس وتعطیل کردن حالا هیچ برف حسابیم نیومده دلمون به اون خوش باشه فقط سرما وسوز زیاد دیشب بابا گفت از مغازه اومدم میخوام برم سالن سر بزنم شما هم بیاین من که سرمایی گفتم من نمیام ولی تو رو حسابی پوشوندم وبابا رفتین اومدنی ماهی خریده بودین و تا وارد خونه شدی با خنده گفتی مامان نو مانی مانی من فکر کردم بستنی خریدینی آخه به بستنی میگی مینی مینی دیشبش رفته بودیم خونه عمو مجتبی خیلی هوا سرد بود فکر کنم سی درجه زیر صفر میشد تو آماده نمیشدی بیام خونمون تا گفتیم بستی سریع اماده شدی ولی هر کاری کردیم یادت بره نشد که نشد هی گفتی مینی خلاصه دیشب یه چند ساعتی با ماهی سرگرم بودی

            

وماهم به کارای خودمون رسیدیم منم غذا ها رو آماده کردم هنوزم برات سوپ مخصوص میپزم ولی دیگه با گوشکوب برقی له له نمیکنم با گوش کوب معمولی کمی میکوبم تا کم کم معدت عادت کنه .جدیدآ خیلی جیغ میزنی تا میگم بیا لباس بپوش بریم دردر نمیای نمیپوشی تا  نزدیک خونه که میرسیم بیام خونه بازم جیغ میزنی میگی نه با گریه میای تو خونه تو خونه مامانی هم هی به ترنم میگی نی نی قو نه نی نی قو نه تا میگم بیا بپوش بریم خونه مامانی میگی نی نی قو نه ؟جمعه میخواستم عکستون رو بگیرم ترنم وایستاد ولی تونیومدی وای نیستادی

             

توجیغ میزدی اونم میترسید آخه تا فرصت بیاری هلش میدی ترنمم به این راحتی چیزی رو به تو نمیده محکم نگه میداره حالا ومیبینی بعد چند دقیقه بازم باهم دوست شدین وبغل وناز و بوس بهم دیگه میگین نی نی

                

چند شب قبلم ساعت یازده ونیم گفتی دو سه منم خوشحال شدم راستین زود میخوابه منم زبانم رو میخونم خلاصه تا دوازده ونیم روی پام بودی تا میخواستم تو تخت بخوابونم بیدار میشدی تا اینکه وسطا دو باره دو سه خواستی و دیگه نخوابیدی تا ساعت 3نصفه شب  من وبابا بیدار بودیم ودنبال تو بودیم میرفتی اطاقت اسباب بازی میخواستی میدادیم باتی باتی یعنی باطری میخواستی  تا من میگفتم بیا لالا بگم جیغ میزدی گریه میکردی ما هم از ترس اینکه صدات خونه همسایه ها میرفت اونا هم خواب بودن زود حرفت و گوش میکردیم دیگه خیلی کلافه شده بودیم تا اینکه شربت خواب آور بهت دادم وکم کم راضی شدی با پیشی گوشی تو تخت بازی کنی که همون جا خوابت برد ما دیگه واقعآ مونده بودیم من کم کم نگران میشدم که نکنه به تو چیزی شده باشه با همه اینها دوستت دارم عاشقتم عزیزم وقتی از چیزی راضی و خوشحالی خیلی قشنگ میگی مامانو بابالو انگار داری ما رو لوس میکنی ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مینا مامان آرمانی
16 بهمن 92 0:26
آخه وروجک تواین سرما بستنی میخای چیکار عزیییییزم.مامانی یه ویروس جدید اومده دکتر آرمان گفت تا یک هفته بیرون نبر بچه رو.برده بودم واسه چکاپ گوشش.
مامان رها
پاسخ
وای از دست این ویروسا مرسی که خبر دادین ,
مامان الیار
16 بهمن 92 14:13
خیلی وروجکی گل من با این کاراتمیبوسمت کلی راستیم جونم
مامان رها
پاسخ
ممنونم مرسی
مامان بردیا
16 بهمن 92 15:45
چه ماهی خوشکلی مبارکت باشه عزیزم خسته نباشی رها جان از شب بیداری...
مامان رها
پاسخ
ممنون خیلی شخته شب بیداری
مامان پینار
18 بهمن 92 9:26
امان از دست این فینقیل ها درکت میکنم مامانی
مامان بردیا شیطون
18 بهمن 92 22:59
چه ماهی قشنگی..... عجب شیطون شدی بستنی
مامان بردیا شیطون
18 بهمن 92 22:59
صافی آب مرا یاد تو انداخت رفیق تو دلت سبز ، لبت سرخ ، چراغت روشن چرخ روزیت همیشه چرخان ، نفست داغ ، تنت گرم ، دعایت با من روزهایت پی هم خوش باشد
نسيم-مامان آرتين
20 بهمن 92 9:34
واااااااااي از دست اين سرما كه حسابي اين بچه ها رو كلافه كرديچه ماهي خوشگليرها جون نميخواهم بترسونمت اما اين جيغ و دادها مدتها با شما همراهه اقتضاي سنيه
پگاه مامان آرتین
20 بهمن 92 11:20
مبارکه عزیزم.ایشالا ماهی عید.
مامان بنیتا
23 بهمن 92 14:28
قربونت برم عزیزم که ماهی دوست داریچه قدر شیطون بلا شدی توهم مثله دوستتمامانی شب بیداری واقعا سخته درکت می کنم