تولد مامانو
سلام راستین خوشگل که الان 2روزه به من میگی مامانو وبه به بابا میگی بابا لو با اجازت دیروز تولدم بود وتصمیم گرفتم یه کیک بگیریم وتولد سه نفری بگیریم...
آخه عزیزم اینقدر دست وپامو بستی که به هیچ کاری نمیرسم تا چه برسه تولد بگیرم ولی مامانی وبابایی هم دستشون درد نکنه تولدامون رو هیچ وقت فراموش نمیکنن مهمون خونمون شدن از کیک برات بگم که تو کلی خوشحال بودی کیک وخریدم گذاشتم تو ماشین هی میگفتی مامانا مامانو پوف پوف تا اومدیم خونه گذاشتم یخچال هی در یخچال و باز میکردی میگفتی پوف پوف بیار که بیار تا باسختی سرت وگرم کردم تا شب که کیک آوردیم تو خیلی خوشحال بودی چند بار شمع هارو روشن کردیم وتو فوت کردی معلوم نبود تولد من یا تولد تو ده بار بیشتر شمع رو فوت کردی هر دفعه هم به بابایی میگفتی دست دست تو قنادی هم خانمه فکر میکرد رها تویی کلی صدات میکرد رها بیا رها بشین رها شکلات بخور تا موقع از در خارج شدن گفتم بابا من رهام تولد من این راستین وکلی خندیدم حالا برام جالب این کبک شمع وپوف از کجا یاد گرفتی چون بیشتر از 3ماه تولد نرفتیم؟؟؟نه الان یادم اومد وعکسشو دیدم یه تولد و شام سه هفته قبل دعوت بودیم تو اونجا یاد گرفتی شیطون
اینم کادوی بابا به من یه گوشی اندروید که توسط تو داره افتتاح میشه
گوشی قبلیم بابا وقتی نامزد بودیم خریده بود آخرین مدل نوکیا بود من راضی بودم اینم دیگه آخرشه تومورچه کشتن رو توگوشی بابا یاد گرفتی رو اینم اجرا میکنی کلآ به هرچی گوشی وتبلته واردی و تند تند انگشتت ومیکشی روش