به نقل از راستین سفر به...
سلام بر همه گی درمورد این سفرم به دلیل کار اداری بابام تصمیم گرفتیم بریم تهران پنجشنبه عصری رفتیم کرج خونه پانیا اینا خیلی خوش گذشت اول که رسیده بودیم من ساکت نشسته بودم بعد مامانم گفت کمی بعد راستین صمیمی میشه وهمون طورهم شد دیگه هی میرفتم اطاق پانیا همه چی رو برمیداشتم اینم عکسامونه
کمی بعد هم بازی باسنگ های داخل شومینه رو شروع کردم تا لحضه خروجمون از خونه عمه فریبا اینکار ادامه داشت من میریختم سنگارو تو خونه مامان و بابا جمع میکردن هی عمو مجید میگفت کاریتون نباشه بزارید بازی کنه تا شب که رفتیم دور بزنیم پانیا تو ماشین خوابش گرفت ومن با اینکه خسته راه بودم تا ساعت 2همچنان هوشیار و بیداربودم تا اینکه شب همه خوابیدن منم چارهای جز خواب نداشتم همه خوشحال که من صبح تا دبر وقت میخوابم اما تا بابام بیدارشد هم راه اون بیدار بودم تا از من دور نشه
بعد خوردن صبحانه وخداحافظی برای بازدید از نمایشگاه فرش ودرکنارش مخابرات به نمایشگاه بین المللی رفتیم ولی من تو راه خوابیدم وحسابی خوابیدم تا تو ورودی نمایشگاه بیدار شدم
اینجا در حال هل دادن کالسکه وتشویق بازدید کنندها
وبازدید از همه غرفه ها
بعد نمایشگاه وخوردن نهار مامان وبابا تصمیم گرفتن از برج میلاد بازدید کنن من اونجا هم کارمو باسنگ بازی شروع کردم
مامان منو محکم گرفته بود نرم سنگ بازی
وبعد نشستن در کنار آب تا اگه بشه آب بازی کنم
ویه نی نی بود میخواست فنچ رو نگاه کنه من نمیذاشتم
و بازدید از سکو که من از همه گروه جلوتر بودم وبازدیدمیکردم
بعدهم بازدید از غرفه های صنایع دستی که ومن حسابی شیطونی میکردم
بقیه در ادامه مطلب..
اینجام اومدیم پایین ولی بازم من میتونم همه جا رو ببینم
اینجام اینگروه نانای زدن وما نگاه کردیم ودس دسی کردیم
من از چند تاچادر عشایر بازدید کردم چه لباسای رنگا رنگی به به
اینم یه عکس هنری که بابام گرفت
وبعد از یک استراحت 2ساعت وارد پارک آب وآتش شدیم که من از دیدن اون همه آب خیلی خوشحال شدم
ولی آتیش ها رو دوست نداشتم وسرم ومیزاشتم تو بغل مامانم نبینم اما خبر مهم اینکه به خاطر روز آتش نشانی اونجا برنامه بود که من به عنوان نونهال آتش نشان انتخاب شدم
وبعد خاله مینا وعمو مهدی اومدن پارک وشام خوردیم ورفتیم خونشون برای لالا این موتور عمو که اولش میترسیدم سوار شم ولی خیلی خوشم اومد
فرداش با مامانم و خاله رفتیم برای خرید ومن به هیچ عنوان حاضر به همکاری نبودم وهمش نق میزدم اینم عکسامه تو پارک نزدیک خونه عمو مهدی
تا بعد بابای