راستین تو یه ماه تابستونی
سلام به دوستای عزیز وبلاگی وراستین جونی که تو آینده نزدیک میخوای همه اینا رو بخونی ببخشیدا نبودم دیر کردم آخه امتحاناتم بود وسرم حسابی شلوغ بود ودرسا سنگین وکار خونه وبچه داری و ....حالا دو تا از نمرهام اومده بیسته و خوشحالم تا بعدیا ببینیم چطور میشه
الان اومدم تا از شیرین زبونیات بنویسم که با حرف زدنت دل همه رو میبری
اولین فعلی که گفتی من بخور ومن بخور نه آخه عشق منی تو والا من تو رو میخورم شیرین میگی من بخور نه کلآ منفی همه فعل ها رو با نه میگی خونه بریم نه یا میگ راستین بیا بشین میگی:بشین نه
کلآ که در دری هستی تا بیدار میشی میگی برم خونه مامانی یا میگی باغ من نین بزرگ
تو این امتاحاناتم بیشتر میرفتیم خونه مامانی میموندی اونجا من میرفتم امتحان دو باریم خاله مهرو زهرا اومدن خونمون تا تو رو مواضبت کنن تو خیلی خوشحال بودی نمی دونستی چی کار کنی خاله مهرو زهرا و میبردی اطاقت درم میبستی منم نمیذاشتی بیام تو هرچی میگفتم در باز بزار خنکی کولر بیاد یه زره باز میکردی میگفتی آه هوا این آه میشه میگی تا میگم راستین برو یه که بازیکن تا من فلان کار کنم یه قدم دیقیقآ یه قدم از من فاصله میگیری یه دور دور خودت میزنی دستاتو باز وبسته میکنی بعد میگی آه بازی
شبا تا دستم رو نگیری نمیخوابی چی بگم که زودتر از دوازده ونیم نمیخوابی هنوزم تو شیشه دو سه میخوری میخوابی.
تا میدیدی کتاب دستم میبستی میگفتی تموم یا میگفتی من درس بخونم
خدا رو شکر با تبلتت بازی میکردی و روزی یه یک ساعتی مشغول میشه با اون عدد ها رو یادگرفتی وشعر و کارتون کوتاه برات زدم نگاه میکنی البته باهاش یه جورایه دیگه هم سر گرم میشی
گاهیم مثل ماشین میرونیشو یا دو پایی میری روش وایمیستی البته تو اون مواقع ترجیح میدم به جای عکس گرفتن مانع از کارت بشم ولی باید این برند تبلت از لحاظ استحکام برند برتر شناخته بشه وازش تقدیر بشه
اینم عکسایی راستین از خودش گرفته با تبل
دیگه مینی نمیگی میگی بستنی هنورم عاشق کالسکه هستی بیشتر دوست داری اون رو برونی تا سوار شی تا میریم بیرون کمی پیاده روی باید کالسکه رو هم ببریم حلا یا میشینی یا میرونی
تا در بالکن رو باز میکنم میپری و شلنگ آب رو برمیداری من آب دادم به گل یعنی من آب بدم به گل
راستین تو این یه ماه امتاحانای من چند باری پیش بابا بودی اول که به عمو مجتبی میگفتی عمو نقل چون همیشه بهت نقل میداد الان میگی عمو منشتا خوشت میاد تو حیاط مامانی اینا آب بازی کنی وماشین بشوری
اسمتم یاد گرفتی بعضی وقتا هم میگی آقا راستین. تا آبی دوغی چایی میخوایم بخوریم میگی
(من راستین بده) وای که خیلی شیرین حرف میزنی البته شلوغ کاریات که غوغا کرده خونه این مامان یزرگ یا مامانی تو بالکناشون تا تو اونجایی یه جفت کفشم نمیمونه همه رو پرت میکنی پایین تو حیاط گوشی وشوت میکنی بالا دیروزم تو باغ گوشی موبایلا رو برده بودی انداخته بودی تو آب که حالا بابا برده ببینه درست میشه یا نه خیلی از این شلوغیا داری تو پستای بعدی میزارم
حیاط خاله مهرو اینا که حسابی بازی کردی