سفر به شهر هزار مناره(2)
سلام راستین جونم رسیدیم به قسمت دوم سفرنامه به استانبول این شهر زیبا به دلیل داشتن مساجدزیاد به شهر هزار مناره نیز مشهور است تا وقت نماز میشد هر جا که بودی صدای اذان به گوش میرسید نود درصد جمعیت شون مسلمان هستن برای بازدید از مسجد سلطان احمد رفتیم که تو حسابی خوابت میومد واونجا کلی نشستیم ومن تو رو خوابوندم تا میخواستم بخوابونم سریع خوابت میگرفت چون واقعآ خسته میشدی
داخل جزیره همون بوگ آدا که فقط دوچرخه و کالسکه بود ماهم به قول تو پیتکو پیتکو سوار شدیم بقیه عکسا تو ادامه مطلب
عزیزم تو سفر ازت خیلی راضی بودم اصلآ بی خودی نق نزدی نمیزاشتم گشنه بمونی هر جا وقت میشد بهت غذا میدادم هر مسافرتی که میریم برات سوپ تازه درست میکنم وبا خودمون میبریم فلاکستم همراهمون یه کاسه ویه قاشق گرم کردنشم با آب داغ فلاکس گرم میکنم وسرلاک هم همراهمون بود و تا میدیدم دسترسی به غذای خوب نیست زود سرلاک میدادم تا خوابتم میومد خودم شیر میدادم و تو کالسکه میخوابیدی به جز شلوغ کردنا و درب وداغون کردنا وگاهی میخواستی خودت راه بری وخودت کالسکه رو برونی واسی ما زحمت دیگه ای نداشتی تا میگفتم دردر سریع آماده میشدی تا بریم
داخل مسجد ایا صوفیا که پسر گلم خواب بود
داخل کشتی برای رفتن به جزیره اول ساکت نشته بودی ولی کم کم بلند شدی و شروع کردی به شلوغ کردن
وبعد رو کشتی شروع کردین به مرغ های دریایی نون دادن تو خیلی دوست داشتی کلی ذوق میکردی پرندها هم کم نمیاوردن و نون رو تو هوا از دستتون میگرفتن
توجزیزه کلی بازی کردی تاب و سرسره بدو بدو به به خوردی
تو هتل تا میرفتیم صبحانه بخوریم میخواستی خودت همه چی بخوری تا میتونستم نمیزاشتم زمین بریزی اما بزام کلی کثیف میکردی
اینجا در حال رفتن به استخر بودی به خاطر اینکه چند نفری توی استخر وحموم ترکی بودن ازت عکس نگرفتم
اینجام مرکز خرید بود تو راه تا برسیم خوابت برد واونجا بیدار شدی با دبدن اون همه زرق وبرق حسابی تعجب کرده بودی
از اونجایی که بابا علاقه زیادی به درختچه های مختلف داره این عکس رو ازت گرفت
تو همون مرکز خرید شهربازی
این پیشی رو همه لوس میکردن صاحبش از اون گردنبندایی که به گردش انداخته میفروخت ولی تا تو رسیدی اول کلی گفتی بابالو پیتی پیتی ولی تا رسیدی بهش یه لگد مهم بهش زدی من وبابا خیلی تعجب کردیم اصلآ انتظار نداشتیم ولی صدای خنده همه بلند شد بیچاره پیتی همچین فرار کرد تو هم بدو دنبالش
برعکس موقع رفتن برگشتنی تو هواپیما بیدار بودی و حسابی آتیش سوزوندی وهی میگفتی بابالو مامانو بابالو مامانو تا تو فرودگاه منتظر بودیم ساک ها بیاد خانم هایی که ردیف جلوی ما تو هواپیما نشته بودن به هم دیگه میگفتن ببین اینا بچشون کُردی حرف میزنی کُردنا اینم ژستای خوشگلم تو هواپیما