سفر به ترکیه(1)
سلام راستین جونم چند وقتی بود قصد سفر به ترکیه رو داشتیم که طبق بررسی هامون جایی باشه که برای شما راحت باشه وآب وهوای نزدیک به آب وهوای خودمون داشته باشه دفعه قبل شهرطرابازون رو که من و بابا هم نرفته بودیم انتخاب کردیم که بریم اونم قسمت نشد ولی این دفعه تصمیم گرفتیم با هواپیما به شهر استانبول سفر کنیم که این شهر زیبا به چند بار دیدنش می ارزه تو این سفر سونیا جون و عمو سعیدهم باهامون بودن
یک روز قبل سفر که تو حسابی با ساک ها کشتی گرفتی وهی میرفتی روشون میپریدی پایین
پروازمون صبح ساعت 7 از فرودگاه امام بود وتو بادیدن هواپیما ها کلی ذوق کرده بودی هی میگفتی بزرگ بزرگ
و تهران خوابیدی و استانبول بیدار شدی پرواز مون 3ساعت بود
تاکسی گرفتیم رفتیم هتلمون که الیت ورد بود وبعد چون نردیک میدان تقسیم بودیم برای تماشای کبوترها رفتیم
و تو بادیدن اون همه کبوتر که نردیکت بودن خیلی خوشحال بودی ومیدویدی تا بگیریشون وهر روز برای دیدنشون میرفتیم
چون دوستامون یک روز بعد ما رسیدن روز اول برای جاهای تاریخی نرفتیم واز بوغاز و ساحل دیدن کردیم وچند تا فروشگاه رفتیم وتا دلت بخواد سگ وگربه بود که باید صبر میکردیم تا راستین جون با همشون بازی کنه وهرچی پسته وبیسگویت داشتیم مینداختی جلوی حیونا اونا هم که نمیخوردن این پیشی اسمش چنگیز بود
اون روز بیشتر وقتمون رو تو استقلال جاداسی گذروندیم چون هم خیلی زیباست وهم تمام مارک ها شعبه داشتن ولی پسرم تا به یه فروشگاه میرسیدی حسابی ریخت و پاش میکردی هرچی لباس چیده بودن همه رو به هم میریختی
ولباسا رو از چوب لباسیا میگرفتی میکشیدی پایین و ما بیشتر ریختو پاشای تو رو جمع میکردیم وترجیح میدادیم نوبتی تو رو سرگرم کنیم تا یکیمون خرید کنیم گاهیم با خوراکی سرگم میشدی
وروزی یک یا دوبار دو ساعتی تو کالسکه میخوابیدی وبه ما فرصت نفس کشیدن میدادی
هر ماشین خوشگلی میدیدی اون رو کاملآ برسی میکردی این ماشین پلیس بود
اینجام خیابون جلوی هتل بود که تو حسابی بدو بدو میکردی وهمه خارجی ها ازت عکس میگرفتن
راستین در قصر توپ قاپی
کاملآ مستقل بدون هیچ ترسی میگشتی
اینجا به خاطر شلوغی وای نستادی عکست رو بگیرم
اینم یه عکس خانوادگی
این عکس ودوست دارم دست آقای مهندس رو گرفتی وشیرین میری
دست سونیا جون و آقای مهندس درد نکنه که تو نگه داری تو کلی کمک میکردن
اومدیم قهوه بخوریم خستهگی در کنیم تو اصرار کردی که شیر خشک رو میخوای بخوری
تا میرسیدیم هتل تو لابی اول با پیانو بازی میکردی تو اطاق هم تا میتونستی همه چیز رو داغون میکردی بیشتر میزاشتمت تو تخت پارکت تا نتونی زیاد خراب کاری کنی
و وقت بیدار شدن از پنجره بیرون رو تماشا میکردی اطاقمون طبقه ششم بود وخیلی ویو زیبایی داشت
به چی فکر میکنی خوشگل من
تاپارت 2 بای بای