راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

واکسن 18 ماهگی

1392/6/25 18:44
نویسنده : مامان رها
1,382 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز یکشنبه 24 شهریور برای تزریق واکسن یک ونیم سالگیت به در مانگاه رفتیم ...

                     

چون کنترل تو مطبی سریع واکسن و همون خانمی که واکسنای قبلی رو زده بود برات زد بغل بابا بودی ولی تا خوابوندیمت رو تخت بد گریه کردی اول دو قطره فلج اطفال وبعد واکسنmmrبه پای راستت وسه گانه به پای چپت این سه گانه خیلی سخت وهر دفعه تو حسابی تب کردی دفعه های قبلی تا سرنگ میرفت تو پاتم گریه نمی کردی تا خانمه سرنگ و فشار میداد دادت در میومد ولی دیروز تا خوابوندیمت گریه کردی من دستات و محکم گرفتم وبابا پاهات رو تا تکون ندی خلاصه تا بعد از ظهر  جای واکسن پای چپت حسابی قرمز شده وداغ شده وخودتم تب کردی جالب اینکه پاتو میکشی ووقت راه رفتن هی میگی مامان وپات و نشون میدی ما بغلت کردنی هی پاتو جمع میکنی ما به پات نخوریم از هر 4ساعت استامینوفن میدم با سختی کوچیک بودی میریختم دهنت نمیفهمیدی الان مگه میخوری باهزاران کلک بهت میخورونم  خلاصه خوابتم کم شده برعکس استامینوفن  خوابت رو پرونده امروز 9بیدار شدی منم کار اداری داشتم چند جا باهم رفتیم 

از کلمه هات بگم که پر کاربردش

دور=به بلند شو بکش کنار بامن بیا همگی دور دور

دوغ=نوشابه دلستر دوغ

ماما=ماست

غطا غطا=خطا میکنی از پورنگ یاد گرفتی

جی جی=هرچی که بخوای زود بگی راحت بشی

مامان=من ومامانی ومامان بزرگ          

 بابا=بابایی بابای خودت وحاجی بابا  

 

بده =بده

وقتی خونه حاجی بابایی بهش میگی دور دور تا از رو مبلش بلند میشه خودت جاش میشینی وبا اشاره میگی میزو بزارین جلوی پام مثل خود حاجی از کاراتم با بابایی اینکه بالای سر بابایی وای میستی ومثل خودش خرو پف میکنی حالا همه میگن راستین بابایی چه جوری میخوابه وتو خواب پیش میکنی تا وقتی بابا خونه نیست همه چی آرومه فقط کافی بابا رو ببینی یا بریم جلوی در مغازه دور از جون بیچارش میکنی همش میگی بابا بابا نمیزاری جم بخوره میاد خونه تورو بغل میگره میره دستاشو میشوره تا بابا هست حاضر نیستی بغل کسی بری حتی من امروز یه برگه قرار بود از بابا بگیرم از ترسم با تو جلو مغازه نرفتم بابا برگه رو داد به عمو مجتبی رفتیم از مغازه عمو مجتبی گرفتیم .ولی شنبه خونه عمو مرتضی شام دعوت بودیم زن عمو سیما دوستای بد مینتون سروش رو دعوت کرده بود تو با عمو رفتی تا سر کوچهبرای خرید و خوراکی دستت برگشتی من خوشحال از اینکه رفتی البته تا دم در مامان میگفتی تا رفتی یادت رفت از علاقه مندیات باز کردن در یخچال وباز کردن لباس شویی خالی کردن پودر لباس شویی زمین و ریختن آب لیوان آب هر جایی که دلت خواست و شلوغ بودن اطاقت اینم ابتکار خودته 

 

                          

                 

پسر عزیزم بااینکه پاش درد میکنه ولی  بازم تو کارای خونه کمک میکنه

          

               

اینم روزی که ترنم جونم اومده خونمون تو هنوزخواب بودی 

                

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
27 شهریور 92 11:58
قربونت برم خدا رو شکر واکسن آخری رو زدی. برو حالشو ببر تا 6 سالگی. تو هم مثل آرتین من بریز و بپاش میکنه که عزیزکم.
رها جون راستین جونمو ببوسش یه عالمه


چشم حتمأ خاله سعیده
الی مامی آراد
28 شهریور 92 17:11
ای جونم عزیزم دیگه راحت شدی تا 6 سالگی


بله خدا روشکر رفت تا 6سال
پگاه مامان آرتین
31 شهریور 92 23:43
عزیزم به سلامتی.من هنوزواکسن آرتینو نزدم مسافرت بودیم حالا هم یکم سرما خورده ایشالا آخرهفته می زنم.گل پسرو ببوس عاشق اون عکس سمت راست وبشم


ممنونم آره منم دوست دارم
مرجان مامان آران
1 مهر 92 11:32
واییییییی من خیلی میترسم از این ماه که واکس داره اران اونم بد قلققققققققق
خدارو شکر راستین کلا بچه خوبیه قربونش برم


امید وارم شما هم به خوبی بزنید