واکسن یک سالگی
پسر عزیزم شنبه واکسن یک سالگیت رو زدیم خدا رو شکر راحت تر از قبلی ها بود فقط موقع تزریق گریه کردی
اینجا آمادت کرده بودم تا بابا بیاد بریم دیدم وایستادی
ولی بعدش همش نگران بودی بیوفتی میترسیدی گذاشتمت زمین بازم رفتی گرفتی بلند شدی
هفته قبل مامانی وبابایی عیدی هامون رو آوردن
این لباس خوشگل برای راستین جون
برای بابا هم مثل هر سال یه پیراهن وبرای منم سکه دیشبم رفته بودیم تولد نلیسا جون تو این یک سال جایی که ارکسر وصدای بلند بودنبردمت ولی دیشب کلی نانای کردی من وبابا میترسیدیم گریه کنی ولی خوب دوست داشتی هر چقدر تلاش کردم نخوابیدی تا ساعت 2بیدار بودی اومدیم خونه و خوابیدی آخه طول روزم بردمت خونه مامانی بیرون کار داشتم حسابی خسته بودی اینم عکس تولد
عکس خود خوشگل وخوش تیپت تو گوشی بابا هست بعدا میزارم البته اگه بابا وقت بده این روزا حسابی سرش شلوغ
بای بای