راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

اولین نوروز چگونه گذشت 1

1392/1/13 2:03
نویسنده : مامان رها
1,941 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستان ما با تأخیر اومدیم آخه مسافرت بودیم بعد اومدنمونم همش مهمونی میرفتیم وعید دیدنی هنوزهم ادامه داره ومهمون میاد وما هم میریم

 

اول از چهارشنبه سوری بگم که خیلی خوش گذشت آماده شدیم وبرای شام رفتیم خونه مامانی وکمی هم مواد محترقه بی خطر بابابرای راستین جون خریده بود

آتیش روشن کردیم وترقه ودینامیت وسر وصدای زیاد ولی راستین میترسید وگریه میکرد ومامانی تو خونه راستین ونگه داشت وبعد هم من رفتم تو خونه ومامانی اومد نوبتی نگهش داشتیم

بعد کلی آتیش بازی و پریدن از آتیش اومدیم و شام خوردیم وتخم مرغ رنگیامونون باز کردیم وراستین کادوی مامانی رو که گوشی بود بهش داد ومامانی هم کادو های چهارشنبه سوری همه رو داد وبابایی هم عیدی داد

اینجا با ترنم سر کادو یه بکش بکش داشتین حالا خوبه جفت بود کادوهاتون مال زهرا وتبسم هم جفت بود

و بعدش آماده شدیم رفتیم خونه مامان بزرگ که همه عمو ها اونجا بودند و همه رو دیدیم بچه ها طبق هر سال قاشق زنی رفتند ولی ما الان ٢سال نمیریم از مامان بزرگ عیدی گرفتیم و اومدیم خونه تا زود بخوابیم تا ٥صبح ٣٠ اسفند راهی اصفهان شدیم با خاله الهه اینا و مامانی وبابایی تو راه شما دو تا فسقلیا خوب بودین ولالا میکردین وقتیم بیدار بودی با خوراکی و اسباب بازی سر گرمت میکردم

تحویل سال تو٢٠کیلومتری اصفهان بودیم و بعد هم رفتیم هتل و که رزرو کرده بودیم تحویل گرفتیم مرکز شهر بود وهمه جا پیاده میرفتیم اینترنت هم داشت ولی دیگه این قدر با شما سر وکله میزدم وقت نکردم سر به وبت بزنم

عکسای اصفهان تو ادامه مطلب

شب اول کنار زاینده رود بی آب

وظهر روز بعد میدان  نقش جهان با این که چندین بار این جا رو دیدم ولی بازم عالی بود وحال وهوای خاصی داشت

کل گردش ها تو کالسکه بودی خوب موندی گاهی بی تابی میکردی وبغل میگرفتیم اونم وقتی بود که دور برت شلوغ میشد نمیتونستی جایی رو ببینی در مورد تغذیه هم صبحانه ها هتل بودیم نهارو شام هم از همه چی میخوردی عاشق کنتاکی وسیب زمینی سرخ کرده هستی از جایی غذا میگرفتیم که خوب باشه و خدارو شکر مریض اینا نشدی

راستین با دیدن اسب ها خیلی حیجان زده شده بودی به همه اسبها میگفتی پیتی{پیشی} می خواستی به همشون دست بزنی

وقرارشد سوار درشکه بشیم تا به نی نی ها خوش بگذره ولی تا نوبتمون بشه دو تا تونم خوابتون گرفت وبابا ها موندن پیش شما دوتاومن خاله الهه ومامانی وتبسم سوار شدیم

یه نی نی گیر داده بود به راستین شماره میخواست

 

اینجا هم باغ پرندگان وروز سوم

 

عاشق همه اون پرندها شده بودی بیشترم بغل بابایی بودی

البته جاهای دیدنی دیگه هم رفتیم که یا خواب بودی  یا من عکس نگرفتم همه جای اصفهان روسالهای قبل و دوران مجردی  با دقت وحسابی گشته بودیم وبرای همین از همه جا سریع دیدن میکردیم وبعد هم جای بعدی

اینجا هم سیتی سنتر برای خرید رفتیم بازم از همه بیشتر به راستین خرید کردیم تو کافی شاپ خوشگلش یه قهوه خوردیم وعکس شما هارو گرفتیم خیلی جالب بود همه چی قوری بود

 

اینم یه عکس دسته جمعی در اصفهان

 

سفر نامه یزد در قسمت بعدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

همشهری
13 فروردین 92 23:44
سلام گلم سال نو مبارک...چند وقتی هست جز خواننده های خاموش وبلاگتون هستم.
عزیزم ممنون میشم اگر لطف کنی مارک کالسکه نی نی که همسفرتون بود رو برام بگی واینکه قیمتش و آدرس جایی که تهیه کردین رو خیلی برای مسافرت جمع و جوره کالسکه نی نی من کانگورو و ی ریزه تو سفر جابجاییش زحمت داره ممنونت میشم اگر بهم اطلاع بدی . سال خوبی داشته باشینبرای راستین جان


حتمآ میدونم که از تهران خیابان بهارگرفته ولی اسم وقیمت شو نمیدونم میپرسم تو اولین فرصت میگم منم مشهد رفتنی اون کالسکه رو بردم خیلیم سبک وراحت
مامان سونیا
14 فروردین 92 7:52
سلام خانمی رسیدن به خیر همیشه به گشت و گذار انشاالله که به همگی خوش گذشته باشه و افرین به آقا راستین که حسابی اقا بوده و مامانی رو اذیت نکرده


ممنون بله نی نی خوبی دیگه
همشهری
14 فروردین 92 20:48
ممنونم گلم . منتظر می مونم.
راستین عزیز رو میبوسم


عزیزم قیمت 120قبل از گرونیا مارک goodbeby
مامان پارسا
15 فروردین 92 1:48
ای کاش هر روزمان نو روز باشد تا نو شویم خودمان ، اندیشه هایمان و عشقمان به همه زیبایی ها. سال نو مبارک
مامان پارسا
15 فروردین 92 1:52
سلام عزیزم انشالا همیشه خوش باشید و سایه تون بالا سر راستین جون باشه.
شقایق مامان آرشا
16 فروردین 92 19:19
مرسی مامانی سفر نامتون خیلی جذاب بود


خواهش میکنم بهتر از این نتونستم بنویسم