اولین نوروز چگونه گذشت 1
سلام به همه دوستان ما با تأخیر اومدیم آخه مسافرت بودیم بعد اومدنمونم همش مهمونی میرفتیم وعید دیدنی هنوزهم ادامه داره ومهمون میاد وما هم میریم
اول از چهارشنبه سوری بگم که خیلی خوش گذشت آماده شدیم وبرای شام رفتیم خونه مامانی وکمی هم مواد محترقه بی خطر بابابرای راستین جون خریده بود
آتیش روشن کردیم وترقه ودینامیت وسر وصدای زیاد ولی راستین میترسید وگریه میکرد ومامانی تو خونه راستین ونگه داشت وبعد هم من رفتم تو خونه ومامانی اومد نوبتی نگهش داشتیم
بعد کلی آتیش بازی و پریدن از آتیش اومدیم و شام خوردیم وتخم مرغ رنگیامونون باز کردیم وراستین کادوی مامانی رو که گوشی بود بهش داد ومامانی هم کادو های چهارشنبه سوری همه رو داد وبابایی هم عیدی داد
اینجا با ترنم سر کادو یه بکش بکش داشتین حالا خوبه جفت بود کادوهاتون مال زهرا وتبسم هم جفت بود
و بعدش آماده شدیم رفتیم خونه مامان بزرگ که همه عمو ها اونجا بودند و همه رو دیدیم بچه ها طبق هر سال قاشق زنی رفتند ولی ما الان ٢سال نمیریم از مامان بزرگ عیدی گرفتیم و اومدیم خونه تا زود بخوابیم تا ٥صبح ٣٠ اسفند راهی اصفهان شدیم با خاله الهه اینا و مامانی وبابایی تو راه شما دو تا فسقلیا خوب بودین ولالا میکردین وقتیم بیدار بودی با خوراکی و اسباب بازی سر گرمت میکردم
تحویل سال تو٢٠کیلومتری اصفهان بودیم و بعد هم رفتیم هتل و که رزرو کرده بودیم تحویل گرفتیم مرکز شهر بود وهمه جا پیاده میرفتیم اینترنت هم داشت ولی دیگه این قدر با شما سر وکله میزدم وقت نکردم سر به وبت بزنم
عکسای اصفهان تو ادامه مطلب
شب اول کنار زاینده رود بی آب
وظهر روز بعد میدان نقش جهان با این که چندین بار این جا رو دیدم ولی بازم عالی بود وحال وهوای خاصی داشت
کل گردش ها تو کالسکه بودی خوب موندی گاهی بی تابی میکردی وبغل میگرفتیم اونم وقتی بود که دور برت شلوغ میشد نمیتونستی جایی رو ببینی در مورد تغذیه هم صبحانه ها هتل بودیم نهارو شام هم از همه چی میخوردی عاشق کنتاکی وسیب زمینی سرخ کرده هستی از جایی غذا میگرفتیم که خوب باشه و خدارو شکر مریض اینا نشدی
راستین با دیدن اسب ها خیلی حیجان زده شده بودی به همه اسبها میگفتی پیتی{پیشی} می خواستی به همشون دست بزنی
وقرارشد سوار درشکه بشیم تا به نی نی ها خوش بگذره ولی تا نوبتمون بشه دو تا تونم خوابتون گرفت وبابا ها موندن پیش شما دوتاومن خاله الهه ومامانی وتبسم سوار شدیم
یه نی نی گیر داده بود به راستین شماره میخواست
اینجا هم باغ پرندگان وروز سوم
عاشق همه اون پرندها شده بودی بیشترم بغل بابایی بودی
البته جاهای دیدنی دیگه هم رفتیم که یا خواب بودی یا من عکس نگرفتم همه جای اصفهان روسالهای قبل و دوران مجردی با دقت وحسابی گشته بودیم وبرای همین از همه جا سریع دیدن میکردیم وبعد هم جای بعدی
اینجا هم سیتی سنتر برای خرید رفتیم بازم از همه بیشتر به راستین خرید کردیم تو کافی شاپ خوشگلش یه قهوه خوردیم وعکس شما هارو گرفتیم خیلی جالب بود همه چی قوری بود
اینم یه عکس دسته جمعی در اصفهان
سفر نامه یزد در قسمت بعدی