راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

در آستانه پایان سه سالگی

1393/12/10 9:51
نویسنده : مامان رها
1,700 بازدید
اشتراک گذاری

                    

راستین جون  شیرین زبون مامان تا چند روز دیگه تولدت نزدیک میشه وتو با شیطنت ها ی کودکانت دنیای ما رو شیرینتر کردی

              

              

پسرم که عاشق ماشین بازی هستی واسم ومدل همه ماشین ها رو میدونی  هفته قبل یه سرتهران رفتیم خوب بودی اول یه ماشین دیدی اون رو خواستی برات خریدیم دیگه با اون بازی میکردی و تا اسباب بازی فروشی میدیدی میگقتی مامان فقط نگاه کنیم نخریم ای جونم البته خیلی علاقه داری که چرخ ماشین ها رو در بیاری وتعمیرکنی ودیگه سر جاشون نندازی به عبارت بهتر اونا رو خراب میکنی به ترتیب خریدن چون هفت اییه یکی  میخری تا ماشین میبینی میگی مامان فلان ماشینم پاره پوره شده یکی تازشو بخر میخوام بزارم تو دکور اطاقم این سیاستت من وکشته مودب میشی ما رو بوس میکنی که برات ماشین بخریم این جا موقع غذا خوردنت که کمی از ماشینات باید کنارت باشن 

از شیطونیات  هم وقتی یه هم بازی داشته باشی چند برابر با هم شلوغ میکنید تو مهمونی مامان بزرگ با برسام ورادین حسابی بازی کردین تا اینکه ما از هر نیم ساعت موهای شما رو سشوار میکشیدیم تا خشک بشه بس که عرق میکردین تنها بودنی هم که بازم یه کم ماشین بازی میکنی وبعد بلند میشی وادامه ماجرای شیطونیت تو خونه مامانی ومامان بزرگ احساس راحتی میکنی وبیشتر شلوغ میکنی خیس کردن هرکی دم دستت باشه و انداختن اشیا تو غذای همه وتلویزیون رو خاموش کردن وفرار کردن واز این جور شیطنت ها از حرف زدن که نگو  دیشب حال نداشتم میگم راستین حال ندارم اذیت نکن میگی تو برو میریضخانیه تو گوشی یه شعر هست تورکیه میگه گته مریضخانیه از اون یادگرفتی به بابا هم میگفتی بابا اون آقا تو ماشین سیگار میزد تو هم سییگار  داستان پشرات هم که میگی شین حشرات رو با پشه قاطی کردی میگی پشرات ظرف شستن وشیشه خودمو بشورم وسایر در خواست ها رو که هر روز داری این چند روزم که خونه بابایی بودیم حسابی دردری شدی بابایی آنژیو کرده ولی همچنان با تو بازی میکنین اون روزایی که مامان اینا نبودن ما خونشون بودیم هی میپرسیدی پس مامانا نیومدن اومدن کی میان کجا رفتن بعد از چند دقیقه بازم همین سوالای تکراری

اینم خونه تکونیم که از دست راستین جون در امان نیستیم تا بالای نردبون میرم میایی تا دستمال دستم میگیرم میری یه دستمال رو خیس میکنی آبش رو تو خونه میچکونی میای تا میزا رو پاک کنی داد من و در میاری بازم من تحمل وصبرم زیاده

     

                 

این روزا دارم واسه جشن تولدت که تو سال جدید میخوام برات بگیرم برنامه ریزی میکنم امیدوارم بازم وقت کنم برات پست جدید بزارم

                 

            

پسندها (3)

نظرات (4)

محمد
18 اسفند 93 18:47
دستمال مایکروفیبر 10 عددی قیمت : 9,000 تومان بعد از تخفیف فقط 6,800 تومان این روزها فروشگاه اینترنتی تلیپ تا 30 درصد تخفیف داره فرصت رو از دست ندهید ...
مینا مامان آرمانی
20 اسفند 93 9:27
راستینم پستتو دیدم یخ کردم خاله...چه عکسای برفی و نازی.... همیشه خوش باشی شیطونکم
مامان هدیه
23 اسفند 93 11:12
فروغی چه زیبا می گفت : اگر یاد کسی هستیم این هنر اوست نه هنر ما.....! چقدر زیباست کسی را دوست بداریم نه برای نیاز نه از روی اجبار ونه از روی تنهایی فقط برای اینکه ارزشش را دارد خوشبختی برسه ستون استوار است فراموش کردن تلخی های دیروز امیدواری به فرصت های فردا نه بهار با هیچ اردیبهشتی نه تابستان با هیچ شهریوری ونه پاییز با هیچ مهری به اندازه ی زمستان به مذاقمان خوش نمی آید چون زمستان اسفندی دارد که تمام بدی های یک سال را با خانه تکانی دوووووووووود می کند واپسین ساعتهای ماه آخر سال برروزتان خوش سال نو مبارک
مامان زهره
24 اسفند 93 9:17
خیلی ماهی راستین جونم سال خوب وخوش بهمراه سلامتی ورسیدن به تمام آرزوهاتون رو آرزومندم امیدوارم شادی در کانون گرم خونه اتون موج بزنه بهترین هارو براتون آرزومندم سال نو مبارک گلم
مامان رها
پاسخ
ممنون شما هم همینطور