دی ماه93
راستین خوشگلم عزیزم دی ماه برامون سخت گذشت مریضی وفوت آقا جون (بابای مامانی )وامتحانای من همه دست به دست هم دادن تا این ماه به شکل خاصی بگذره تو که عاشق آقا جون بودی هنوزم هستی تامیریم خونه مامان بزرگ میگی آقاجون اومده نیومده پس کی میاد تا آقا جونم بود همش میرفتی کنارش دهنش بیسگویت میزاشتی دستشو میگرفتی ویلچرشو میروندی خلاصه خیلی دوستش داشتی بزرگترا مثل پشتوانه آدم میمونن تا میرن آدم دلش میلرزه خدا رحمت کنه بابا بابایی هم چهار سال پیش فوت شدن تا چهار سال قبل به همه پز میدادم من دو تا پدر بزرگ دارم ولی الان پدر بزرگ ندارم خدا یا مادر بزرگام رو نگه دار
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی