شب یلدا 93
سلام راستین جون امسال شب یلدا مون رو باشیرین زبونیات شیرینتر کردی عزیزم تاآماده شذیم عکس بگیریم دوربین رو طبق معمول دست گرفتی و هی میخواستی عکس بگیری
اول عصر یلدا خونه خودمون
بابا یه هندونه کوچولو خریده بود برات که راحت بغلش کنی تا برا هندونت چشم وابرو گذاشتیم خیلی خوشحال شدی و با هاش صحبت میکردی وبراش شعر میخوندی
هی من وبابا میخواستیم با گوشیامون از تو عکس بگیریم تو هم میخواستی از ما عکس بگیری
عجله داشتی بری ژست نمیگرفتی
اول رفتیم خونه مامان بزرگ اینا هندونت رو برداشته بودی وهی به من میگفتی بزار تو کیفت
کیفم رو نشون میدادی براز تو اون
وبعد هم خونه مامانی اینا تا سفره یلدا مامانی رو دیدی کلی ذوق کردی و با ترنم خوش گذرونیدی کلی برامون فال حافظ باز کردی
اینم قسمتی از کارات تو آخرین ماه پاییز
اینجا خودت ماشین تازت رو این مدلی گذاشتی به من میگی مامان عکس بگیر
اولین شکل بسته ای که کشیدی گفتی کامیونه